جدول جو
جدول جو

معنی تحییر - جستجوی لغت در جدول جو

تحییر
(اِ)
سرگشته کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افکندن کسی را در حیرت. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تحییر
سر گرداندن
تصویری از تحییر
تصویر تحییر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحریر
تصویر تحریر
نوشتن، نوشته، در موسیقی کش دادن صوت هنگام آوازخوانی، چهچهه، آزاد ساختن بنده، آزاد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحبیر
تصویر تحبیر
نیکو کردن و آراستن چیزی، خط زیبا نوشتن، سخن نیکو گفتن، آراستن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغییر
تصویر تغییر
از حالی به حالی برگردانیدن، دگرگون کردن، دگرگون شدن، از حالی به حالی دیگر درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعییر
تصویر تعییر
سرزنش کردن کسی برای عیب وننگی که دارد، نکوهش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحجیر
تصویر تحجیر
اطراف زمینی را علامت گذاشتن یا سنگ چینی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخییر
تصویر تخییر
تفضیل دادن، اختیار دادن در برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحذیر
تصویر تحذیر
بر حذر ساختن، ترساندن، پرهیز دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحقیر
تصویر تحقیر
حقیر شمردن، کوچک کردن، خوار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسییر
تصویر تسییر
راندن، روانه کردن، به راه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحضیر
تصویر تحضیر
حاضر کردن، آماده کردن، آوردن، از بر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحسیر
تصویر تحسیر
سبب حسرت شدن، آزار دادن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمیر
تصویر تحمیر
سرخ کردن، سرخ رنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغییر
تصویر تغییر
از حال بگردانیدن، دگرگونی و تعویض و تحویل و انتقال و انقلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعییر
تصویر تعییر
سرزنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسییر
تصویر تسییر
راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحبیر
تصویر تحبیر
نیکو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نوشتن نبشتن، آزاد کردن بنده، مرغوله مرغولش زبانزد خنیا مرغوله شود صدا زتحریراتش - زان رو ره گوش پیچ پیچ افتاده است (ظهوری) پیچیدگی آواز نوشتن نبشتن، آزاد کردن بنده، سره کدرن پاکیزه کردن تهذیب (کتب پیشینیان)، نقش خط برکشیدن،جمع تحریرات، غلت دادن آواز، پیچیدگی در آواز کشش، غلت آواز، از حشو و زواید پیراسته مهذب (کتب پیشینیان) : (کتاب... تحریر نصیر الدین طوسی است) یاتحریر رقبه. آزاد کردن بنده. یا ماشین تحری. ماشینی که برای نوشتن بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخییر
تصویر تخییر
اختیار دادن در برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ چینی نشانه نهادن با سنگ زبانزد آگاشتی (آگاشتن ثیت کردن ثبت دادن) زمین مرده را پیش از آبادانی برای گرفتن نورده (قباله) با سنگ چین نشانه می نهند علامت گذاری اراضی موات پیش از آباد کردن آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحذیر
تصویر تحذیر
ترسانیدن، تنبیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحقیر
تصویر تحقیر
خرد و خوار داشتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحضیر
تصویر تحضیر
آماده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار جمع کردن گرد آوردن، تنگ داشتن نفقه بر اهل و فرزندان وغیره، جمع تحشیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسیر
تصویر تحسیر
سبب حسرت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیر
تصویر تحمیر
سرخ کردن، خر خواندن، پاره پاره بریدن سرخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیر
تصویر تحمیر
((تَ))
سرخ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخییر
تصویر تخییر
((تَ))
برتری دادن، حق انتخاب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحقیر
تصویر تحقیر
((تَ))
خوار کردن، کوچک شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحضیر
تصویر تحضیر
((تَ))
آماده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحشیر
تصویر تحشیر
((تَ))
بسیار جمع کردن، گرد آوردن، تنگ داشتن نفقه بر اهل و فرزندان و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحریر
تصویر تحریر
نگارش، نوشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحقیر
تصویر تحقیر
خوار داشت، کوچک شماری، خوار سازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تغییر
تصویر تغییر
دگرگونی، دگرش، دگردیسی
فرهنگ واژه فارسی سره