جدول جو
جدول جو

معنی تحنطر - جستجوی لغت در جدول جو

تحنطر
(اِ تِ)
تردد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تردد. (اقرب الموارد) ، گرد گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استداره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تحنطر
تردد کردن، گرد گردیدن
تصویری از تحنطر
تصویر تحنطر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
حنوط بر خویشتن بستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوش بوی شدن مرده به حنوط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). تحنّط، جعل علیه الحنوط و منه : و قد حسر عن فخذیه و هو یتحنط، ای یستعمل الحنوط فی ثیابه عند خروجه الی القتال اشاره الی الاستعداد للموت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحنط
تصویر تحنط
خوشبو کردن مرده
فرهنگ لغت هوشیار