- تحلیل
- گوارش، موشکافی، کاوش، کندوکاو، ریشه یابی، واکاوی
معنی تحلیل - جستجوی لغت در جدول جو
- تحلیل
- هضم کردن، خرج شدن
- تحلیل
- حل کردن، گشودن، حل کردن غذا در معده، حلال کردن، روا شمردن
- تحلیل ((تَ))
- حل کردن، تجزیه کردن، روا شمردن، حلال کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بهره برداری
اندوختن، یاد گیری، به دست آوردن
سوراخ پستان، سوراخ نره
شتابنده، جای تنگ، دور شونده
گود چشمی گود افتادن چشم
گرد آوردن، آراستن
تحصیل دین، جمع آوری آن، ستاندن و جمع نمودن، کسب و اکتساب، حاصل شدن
برگردانیدن، تغییر و تبدیل
بار برنهادن، برآوردن نیاز خویشتن از کسی خواستن
زیور بستن، نشان کسی دادن
بردباری نمودن، به حلم منسوب کردن کسی را
سوگند دادن کسی را
زیور بر نهادن پیرایه بستن آراستن، یکی از مراتب قوه عقل عملی و آن آراسته شدن با وصاف ستوده و خصال پسندیده است
جنبیدن از جای دور شدن
خلال شدن، سرکه شدن
خوار کردن، رام کردن
سایه افکندن سایه داری -1 سایه افکندندر سایه قرار دادن، سایبان ساختن
بانگیدن لگام
بی اراده گردانیدن
اندک کردن، اندک گردانیدن، کم قرار دادن چیزی
علت و سبب امری را بیان کردن
منسوب به خیانت کردن کسیرا، در زیر لباس پوشیدن
رخنه کردن
دگرگون ساختن
تاجگذاری تاج نهادن، درخشاندن، بد دل کردن
لا الله الا الله گفتن
گوش تیز کردن
فرا گرفتن، بپوشاندن چیزی و فراز گرفتن، بزرگ کردن، احترام گذاشتن
نیک تر کردن
سوگند دادن، قسم دادن