درست شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). صحیح و درست شدن خبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درست و ثابت شدن خبر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، درست بدانستن. (تاج المصادر بیهقی). درست بدانستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیقن در امری و ثابت و لازم قرار دادن آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ثابت بودن و یقین کردن چیزی. (فرهنگ نظام) ، (اصطلاح علم کلام) نزد اشاعره مرادف ثبوت و کون و وجود است و نزد معتزله مرادف ثبوت و اعم از کون و وجود بود. و تحقق را دو قسم است: 1- اصلی و آن تحققی است که حاصل شود شیئی را فی نفسه و قائم بود بدو. 2 -تبعی و آن تحققی است که برای متعلق بدان حاصل شود بقیاس حرکت ذاتی و تبعی. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
درست شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). صحیح و درست شدن خبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درست و ثابت شدن خبر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، درست بدانستن. (تاج المصادر بیهقی). درست بدانستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیقن در امری و ثابت و لازم قرار دادن آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ثابت بودن و یقین کردن چیزی. (فرهنگ نظام) ، (اصطلاح علم کلام) نزد اشاعره مرادف ثبوت و کون و وجود است و نزد معتزله مرادف ثبوت و اعم از کون و وجود بود. و تحقق را دو قسم است: 1- اصلی و آن تحققی است که حاصل شود شیئی را فی نفسه و قائم بود بدو. 2 -تبعی و آن تحققی است که برای متعلق بدان حاصل شود بقیاس حرکت ذاتی و تبعی. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
صحیح و درست کننده خبر. (آنندراج). راست و صحیح و یقین و بی شک. (ناظم الاطباء) ، تحقیق شده و ثابت شده و یقین و راست و درست و بی شبهه. (ناظم الاطباء) ، درست شونده، هست شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، تحقیق کننده. (ناظم الاطباء). - متحقق به حق، کسی است که مشاهده کند حق را در هرامر متعینی بدون تعین بدان. (فرهنگ مصطلحات عرفا ص 344). نزد صوفیه محققی که مشاهدۀ حق فرماید در هر متعینی بی تعیین آن متعین زیرا که اﷲ تعالی اگر چه مشهود است در هر مقیدی به اسمی یا صفتی یا اعتباری یا تعینی یا حیثیتی منحصر و مقید نیست در اینها لاجرم مطلق مقید باشد و مقید مطلق و منزه بود از تقیید و لا تقییدو اطلاق و لااطلاق. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - متحقق به حق و خلق، کسی که ببیند هر مطلقی را در وجود واحد احدیت که حق را در خلق بیند وخلق را در حق. (فرهنگ مصطلحات عرفا سیدجعفر سجادی). آن که هر مطلق در وجود را وجهی به تقیید و هر مقیدی را وجهی به اطلاق بیند. آن که همه وجود را حقیقتی واحد بیند که از جهتی مطلق و از جهتی مقید است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به تحقق شود
صحیح و درست کننده خبر. (آنندراج). راست و صحیح و یقین و بی شک. (ناظم الاطباء) ، تحقیق شده و ثابت شده و یقین و راست و درست و بی شبهه. (ناظم الاطباء) ، درست شونده، هست شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، تحقیق کننده. (ناظم الاطباء). - متحقق به حق، کسی است که مشاهده کند حق را در هرامر متعینی بدون تعین بدان. (فرهنگ مصطلحات عرفا ص 344). نزد صوفیه محققی که مشاهدۀ حق فرماید در هر متعینی بی تعیین آن متعین زیرا که اﷲ تعالی اگر چه مشهود است در هر مقیدی به اسمی یا صفتی یا اعتباری یا تعینی یا حیثیتی منحصر و مقید نیست در اینها لاجرم مطلق مقید باشد و مقید مطلق و منزه بود از تقیید و لا تقییدو اطلاق و لااطلاق. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - متحقق به حق و خلق، کسی که ببیند هر مطلقی را در وجود واحد احدیت که حق را در خلق بیند وخلق را در حق. (فرهنگ مصطلحات عرفا سیدجعفر سجادی). آن که هر مطلق در وجود را وجهی به تقیید و هر مقیدی را وجهی به اطلاق بیند. آن که همه وجود را حقیقتی واحد بیند که از جهتی مطلق و از جهتی مقید است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به تحقق شود
فلسفۀ تحققی، فلسفه ای مبتنی بر امور ثابته. در لسان فلسفه اصطلاح تحققی در دو معنی عام و خاص اطلاق میشود: 1- معنی عام. معنی عام این کلمه به عصر تجربه میرسد، به عصری که بهیچوجه تفکر ماوراءالطبیعی مورد توجه قرار نمیگیرد. فلسفۀ تحققی به این معنی قابل انطباق بر همه افکار فیلسوفان تجربی است، البته با غمض و توسعی در کلام، چه جان لاک و دیوید هیوم بزرگان اصحاب تجربه، قائل به مباحث ریاضی بوده اند و جرج بارکلی توجه به خدا و روح داشته است که درزمینه های تجربی قابل ورود نیستند. فلسفۀ تجربی جان استوارت میل بوجهی فلسفۀ تحققی است. باری اصحاب تحقق میگویند مباحث خداشناسی و ماوراءالطبیعی گرچه همواره موجودند ولی هیچگاه با وسایل موجود در دست بشر قابل جوابگویی نبوده و نمیباشند، البته بین آنها دسته هایی نیز وجود دارند که بالمره قایل بچنین مباحثی نیستند و اینگونه بحثها را مطالب فاقد معنی میدانند. در جزو این دسته اند پیروان مکتب تحقق منطقی و اصحاب عمل. در فلسفۀ تحققی تأکید زیاد بر پیشرفتهای علمی شده است، ولی همواره کمیت آنها در مسائل منبعث علمی که راه حلهای تجربی ندارند لنگ میباشد. ارنست ماخ سعی کرد که روشی در زمینۀ اینگونه مسائل نظری علوم به وجود آورد یعنی روشهای تجربی بیابد که بر مباحث نظری قابل انطباق باشد. کارهای او بسیار دقیق و قابل تأمل است. 2- معنی خاص. اصطلاح تحققی بدین معنی مبین فلسفۀ اگوست کنت است. کنت قایل بود که تفکر بشر از مرحلۀ ربانی حرکت کرده و با گذشت از مرحلۀ ماوراءالطبیعی فعلاً وارد مرحلۀ علمی یا تحققی شده است و آنچه امروز بشر به آن رسیده حجیت و اهمیت دارد. او ضمناً میگفت که انگیزه های مذهبی در بشر همواره موجب احیاء آن فسادی میشود که بر اثر ادیان پیغمبران برای بشر به وجود آمده است، لذا او دین انسانی خود را اعلام کرد و برای آن دیر و تقویم و نظاماتی تأسیس نمود. در انگلیس نیز دیر کنت تشکیل گردید ولی میل که از طرفداران و متمایلین به این مذهب بود بر تشکیلات دیر کنت خرده گرفت و آنرا نفی کرد. مرحوم فروغی در سیر حکمت آرد: اگوست کنت فلسفه را به سه قسمت یا سه مرحله تقسیم میکند: مرحلۀ ربانی یا تخیلی، مرحلۀ فلسفی که تعقلی است، مرحلۀ علمی که تحققی است. در این مرحله تخیل و تعقل هر دو تابع مشاهده و تجربه میشوند. آنچه معتبر است امر محسوس مشهود است و مراد از این سخن این نیست که علم فقط بر جزئیات تعلق میگیرد، زیرا میدانیم که ادراک جزئیات علم نیست و علم آنست که جزئیات را تحت کلیات درآورد، ولیکن مرحلۀ علمی به امور مطلق نمیپردازد چون آن امور به مشاهده و تجربه درنمی آیندو فقط به تخیل و توهم و تعقل در آنها بحث میشود و تخیل و تعقلی که مبنی بر مشاهده و تجربه نباشد در علم معتبر و مسلم نیست و تجربه و مشاهده ادراک امور مطلق را نمیکند فقط امور نسبی و اضافی را معلوم میسازد. آنچه بطور مطلق میتوان حکم کرد اینست که بهیچ امر مطلق نمیتوانیم معرفت پیدا کنیم، تنها روابط و مناسبات امور را به یکدیگر میتوانیم بسنجیم، حتی اینکه رابطۀ علیت و معلولیت حقیقی را نمیتوانیم دریابیم و تنها مناسباتی که مابین امور میتوانیم درک بکنیم مناسبت همبودی (مقارنه) در مکان و پیاپی بودن (تعاقب) در زمان است و این مناسبات است که به قواعد کلی درمی آوریم و علم را میسازیم. از جواهر و امور مطلق مانند جان و روان و عقل و ماده و علت نخستین که به ادراک آنها نایل نمیشویم میگذریم و عارضه ها و خاصیتها را که میتوانیم ببینیم و بسنجیم و اندازه بگیریم مورد توجه ساخته قواعد و ضوابط آنها را معلوم میکنیم و محقق میسازیم و از این روست که این مرحله را مرحلۀ تحققی میخوانیم. (از سیر حکمت در اروپا ج 3 صص 7- 8)
فلسفۀ تحققی، فلسفه ای مبتنی بر امور ثابته. در لسان فلسفه اصطلاح تحققی در دو معنی عام و خاص اطلاق میشود: 1- معنی عام. معنی عام این کلمه به عصر تجربه میرسد، به عصری که بهیچوجه تفکر ماوراءالطبیعی مورد توجه قرار نمیگیرد. فلسفۀ تحققی به این معنی قابل انطباق بر همه افکار فیلسوفان تجربی است، البته با غمض و توسعی در کلام، چه جان لاک و دیوید هیوم بزرگان اصحاب تجربه، قائل به مباحث ریاضی بوده اند و جرج بارکلی توجه به خدا و روح داشته است که درزمینه های تجربی قابل ورود نیستند. فلسفۀ تجربی جان استوارت میل بوجهی فلسفۀ تحققی است. باری اصحاب تحقق میگویند مباحث خداشناسی و ماوراءالطبیعی گرچه همواره موجودند ولی هیچگاه با وسایل موجود در دست بشر قابل جوابگویی نبوده و نمیباشند، البته بین آنها دسته هایی نیز وجود دارند که بالمره قایل بچنین مباحثی نیستند و اینگونه بحثها را مطالب فاقد معنی میدانند. در جزو این دسته اند پیروان مکتب تحقق منطقی و اصحاب عمل. در فلسفۀ تحققی تأکید زیاد بر پیشرفتهای علمی شده است، ولی همواره کمیت آنها در مسائل منبعث علمی که راه حلهای تجربی ندارند لنگ میباشد. ارنست ماخ سعی کرد که روشی در زمینۀ اینگونه مسائل نظری علوم به وجود آورد یعنی روشهای تجربی بیابد که بر مباحث نظری قابل انطباق باشد. کارهای او بسیار دقیق و قابل تأمل است. 2- معنی خاص. اصطلاح تحققی بدین معنی مبین فلسفۀ اگوست کنت است. کنت قایل بود که تفکر بشر از مرحلۀ ربانی حرکت کرده و با گذشت از مرحلۀ ماوراءالطبیعی فعلاً وارد مرحلۀ علمی یا تحققی شده است و آنچه امروز بشر به آن رسیده حجیت و اهمیت دارد. او ضمناً میگفت که انگیزه های مذهبی در بشر همواره موجب احیاء آن فسادی میشود که بر اثر ادیان پیغمبران برای بشر به وجود آمده است، لذا او دین انسانی خود را اعلام کرد و برای آن دیر و تقویم و نظاماتی تأسیس نمود. در انگلیس نیز دیر کنت تشکیل گردید ولی میل که از طرفداران و متمایلین به این مذهب بود بر تشکیلات دیر کنت خرده گرفت و آنرا نفی کرد. مرحوم فروغی در سیر حکمت آرد: اگوست کنت فلسفه را به سه قسمت یا سه مرحله تقسیم میکند: مرحلۀ ربانی یا تخیلی، مرحلۀ فلسفی که تعقلی است، مرحلۀ علمی که تحققی است. در این مرحله تخیل و تعقل هر دو تابع مشاهده و تجربه میشوند. آنچه معتبر است امر محسوس مشهود است و مراد از این سخن این نیست که علم فقط بر جزئیات تعلق میگیرد، زیرا میدانیم که ادراک جزئیات علم نیست و علم آنست که جزئیات را تحت کلیات درآورد، ولیکن مرحلۀ علمی به امور مطلق نمیپردازد چون آن امور به مشاهده و تجربه درنمی آیندو فقط به تخیل و توهم و تعقل در آنها بحث میشود و تخیل و تعقلی که مبنی بر مشاهده و تجربه نباشد در علم معتبر و مسلم نیست و تجربه و مشاهده ادراک امور مطلق را نمیکند فقط امور نسبی و اضافی را معلوم میسازد. آنچه بطور مطلق میتوان حکم کرد اینست که بهیچ امر مطلق نمیتوانیم معرفت پیدا کنیم، تنها روابط و مناسبات امور را به یکدیگر میتوانیم بسنجیم، حتی اینکه رابطۀ علیت و معلولیت حقیقی را نمیتوانیم دریابیم و تنها مناسباتی که مابین امور میتوانیم درک بکنیم مناسبت همبودی (مقارنه) در مکان و پیاپی بودن (تعاقب) در زمان است و این مناسبات است که به قواعد کلی درمی آوریم و علم را میسازیم. از جواهر و امور مطلق مانند جان و روان و عقل و ماده و علت نخستین که به ادراک آنها نایل نمیشویم میگذریم و عارضه ها و خاصیتها را که میتوانیم ببینیم و بسنجیم و اندازه بگیریم مورد توجه ساخته قواعد و ضوابط آنها را معلوم میکنیم و محقق میسازیم و از این روست که این مرحله را مرحلۀ تحققی میخوانیم. (از سیر حکمت در اروپا ج 3 صص 7- 8)