تحسیف(اِ) تحسیف تمر، جدا کردن آن از حسافه (خرمای تباه و فاسد) . (از اقرب الموارد) (از المنجد)، تحسیف شارب، ستردن موی بروت. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ستردن شارب. (قطر المحیط) ادامه... تحسیف تمر، جدا کردن آن از حُسافه (خرمای تباه و فاسد) . (از اقرب الموارد) (از المنجد)، تحسیف شارب، ستردن موی بروت. (شرح قاموس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ستردن شارب. (قطر المحیط) لغت نامه دهخدا