دل پر غصه و اندوه. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 278 ب) : طالع بد در جهان برعکس بود در همه عمری نصیبم تحس بود. ابوالمعالی (از شعوری ایضاً). رجوع به تخس شود
دل پر غصه و اندوه. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 278 ب) : طالع بد در جهان برعکس بود در همه عمری نصیبم تحس بود. ابوالمعالی (از شعوری ایضاً). رجوع به تخس شود
شنیدن سخن قوم و پرسیدن خبر و جستن آن برای نیکی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و گفته شده است که تحسس مانند تسمع و تبصر است. یقال: اخرج فتحسس لنا. و با جیم (تجسس) در شر استعمال شود و ابوعبید گوید: تحسست الخبر و تحسیت (یکی است) . (اقرب الموارد)، تحسس از چیزی، خبر یافتن از آن. (اقرب الموارد). تعریف و تطلب آن با حواس. (قطر المحیط)، جستجو کردن و خبر کردن وخبر پرسیدن. (آنندراج). تحسس از، آگهی یافتن از خبرآن. (قطر المحیط). خبر خواستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) : یا بنی اذهبوا فتحسسوا من یوسف و اخیه. (قرآن 87/12). و تحسس در آیۀ فوق بهمه معانی یادشده تفسیر گردیده است. (اقرب الموارد)
شنیدن سخن قوم و پرسیدن خبر و جستن آن برای نیکی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و گفته شده است که تحسس مانند تسمع و تبصر است. یقال: اخرج فتحسس لنا. و با جیم (تجسس) در شر استعمال شود و ابوعبید گوید: تحسست الخبر و تحسیت (یکی است) . (اقرب الموارد)، تحسس از چیزی، خبر یافتن از آن. (اقرب الموارد). تعریف و تطلب آن با حواس. (قطر المحیط)، جستجو کردن و خبر کردن وخبر پرسیدن. (آنندراج). تحسس از، آگهی یافتن از خبرآن. (قطر المحیط). خبر خواستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) : یا بنی اذهبوا فتحسسوا من یوسف و اخیه. (قرآن 87/12). و تحسس در آیۀ فوق بهمه معانی یادشده تفسیر گردیده است. (اقرب الموارد)
آرمان خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). دریغ خوردن. (شرح قاموس) (منتهی الارب). افسوس خوردن. (آنندراج). تلهف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). افسوس و حسرت خوردن. (فرهنگ نظام) : و از سر تأسف و تحسر گفت. (سندبادنامه ص 153). طوطیان درشکّرستان کامرانی میکنند در تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس. حافظ. ، آکنده گوشت شدن جاریه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بهم رسیدن گوشت در مواضع بدن کنیزک. (شرح قاموس) (قطر المحیط) ، فربه گردانیدن ربیع شتر را به حدی که بسیار شود پیه در بدن او و بلند شدن کوهان وی، پس سواری کرده شدن چند روز و پس رفتن جنبش و فروهشتگی گوشت وی و سخت شدن گوشت وی که متفرق بوده در جاهای آن. (شرح قاموس) (قطر المحیط). رفتن آکندگی گوشت شتر و پیه ناکی وی بسواری چندروزه که از خوردن علف بهار بهم رسیده بود و سخت گردیدن بجای خویش، گوشتهای فروهشتۀ آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لاغر شدن ستور. (زوزنی) ، مانده شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). مانده گردیدن. (ناظم الاطباء). مانده شدن. (آنندراج) ، برهنه روی شدن زن، ریختن پرهای کهن مرغ وبرآوردن پرهای نو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ریختن پر مرغ. (اقرب الموارد) ، بیفتیدن پشم شتر. (تاج المصادر بیهقی). ریختن پشم شتر از ماندگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). ریختن پشم شتر و موی حمار. (اقرب الموارد). افتادن پشم شتر از ماندگی. (شرح قاموس)
آرمان خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). دریغ خوردن. (شرح قاموس) (منتهی الارب). افسوس خوردن. (آنندراج). تلهف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). افسوس و حسرت خوردن. (فرهنگ نظام) : و از سر تأسف و تحسر گفت. (سندبادنامه ص 153). طوطیان درشکّرستان کامرانی میکنند در تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس. حافظ. ، آکنده گوشت شدن جاریه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بهم رسیدن گوشت در مواضع بدن کنیزک. (شرح قاموس) (قطر المحیط) ، فربه گردانیدن ربیع شتر را به حدی که بسیار شود پیه در بدن او و بلند شدن کوهان وی، پس سواری کرده شدن چند روز و پس رفتن جنبش و فروهشتگی گوشت وی و سخت شدن گوشت وی که متفرق بوده در جاهای آن. (شرح قاموس) (قطر المحیط). رفتن آکندگی گوشت شتر و پیه ناکی وی بسواری چندروزه که از خوردن علف بهار بهم رسیده بود و سخت گردیدن بجای خویش، گوشتهای فروهشتۀ آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لاغر شدن ستور. (زوزنی) ، مانده شدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). مانده گردیدن. (ناظم الاطباء). مانده شدن. (آنندراج) ، برهنه روی شدن زن، ریختن پرهای کهن مرغ وبرآوردن پرهای نو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ریختن پر مرغ. (اقرب الموارد) ، بیفتیدن پشم شتر. (تاج المصادر بیهقی). ریختن پشم شتر از ماندگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). ریختن پشم شتر و موی حمار. (اقرب الموارد). افتادن پشم شتر از ماندگی. (شرح قاموس)
از ’ح س و’، آشامیدن بدرنگ. (تاج المصادر بیهقی). تحسی مرق، آشامیدن شوربا را اندک اندک بمهلت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آشامیدن اندک اندک بمهلت. (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و هی (لحوم حمیرالوحش) تنفع اذا طبخت بماء... و تتحسی امراقها... (ابن البیطار)، در جملۀ زیر بمعنی تنفس و به ریه فروبردن آمده و لکلرک نیز آنرا ’آسپیره’ ترجمه کرده است: یتبخر بها فی الیوم ثلاث مرات و یتحسی العلیل دخانها فانه عجیب فی نفعه من السعال و قروح الریه. (ابن البیطار)
از ’ح س و’، آشامیدن بدرنگ. (تاج المصادر بیهقی). تحسی مرق، آشامیدن شوربا را اندک اندک بمهلت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آشامیدن اندک اندک بمهلت. (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و هی (لحوم حمیرالوحش) تنفع اذا طبخت بماء... و تتحسی امراقها... (ابن البیطار)، در جملۀ زیر بمعنی تنفس و به ریه فروبردن آمده و لکلرک نیز آنرا ’آسپیره’ ترجمه کرده است: یتبخر بها فی الیوم ثلاث مرات و یتحسی العلیل دخانها فانه عجیب فی نفعه من السعال و قروح الریه. (ابن البیطار)