- تحرس
- پاسداشت در پناه شدن، پاس داشتن، پاسداری
معنی تحرس - جستجوی لغت در جدول جو
- تحرس
- خود را نگهداری کردن، خود را از چیزی نگاه داشتن، پرهیز کردن
- تحرس ((تَ حَ رُّ))
- در پناه شدن، پاس داشتن، پاسداری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جنبش
کهنه
قصد کردن بسوی قبله
حرمت جستن به صحبت کسی
جنبیدن، حرکت کردن جنباکی جنبیدن، جنبش، انفعال، جمع تحرکات. یا تحرک و سکون. جنبش و آرامش
سوخته شدن
اریبش (اریب محرف) برگشتن میل کردن بگردیدن، برگشت میل، جمع تحرفات
این واژه در تازی نیامده ولی در مرزبان نامه پیاپی به کار رفته (قزوینی) آغالش برانگیخته شدن بر انگیخته شدن، آغالش. توضیح این لغت در قاموسهای عربی نیامده اما در مرزبان نامه مکرر استعمال شده از آن جمله (داعیه طلب پادشاهی و فرماندهی بر شما و دیگر انواع در باطن من پدید آورد و تحرض وتعرض من (بر) مهتری و سروری شما بیفزود (مرزبان نامه چاپ 1317 تهران. 165 و ظاهرا منشا توهم مولف این کتاب وجود (تحریض) است (قزوینی مرزبان نامه. ایضا)
احتراز و پرهیز
آزاد گردیدن
بزهمندی، پتتیدن (توبه کردن) از واژگان دو پهلو، از تنگی رهیدن گناهکار شدن، پرهیز کردن از گناه، توبه کردن، بر آمدن از تنگی
خبر خواستن در خفا
خود را در بند داشتن
افسوس خوردن، حسرت خوردن
دلیری نمودن
سخت دینی
ماندن، رسیدن
فریفتن بر زنان زنبارگی زندوستی
فراست بردن، دانستن بعلامت و نشان، دریافت به زیرکی
مرد با سپر سپر دار
شتافتن
سخن گفتن، تکلم
حرکت کردن، جنبیدن، جنبش داشتن
حسرت داشتن، افسوس خوردن، دریغ خوردن
نظر انداختن و خیره شدن به چیزی برای فهم آن، مطلبی یا امری را به زیرکی از روی نشانه و علامت فهمیدن، به فراست دریافتن
درنگ کردن، تامل کردن، در طلب امر بهتر و صواب تر بودن، جستجو کردن رای صواب تر و درست تر، حقیقت جویی
جنبیدن، جنبش