معنی تحبش - جستجوی لغت در جدول جو
تحبش
گرد آمدن، تجمع قوم
گرد آمدن، تجمع قوم
تصویر تحبش
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر تحبب
تحبب
دوستی نمودن، اظهار دوستی و محبت کردن
دوستی نمودن، اظهار دوستی و محبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تابش
تابش
تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو
تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویر متحبش
متحبش
گرد آینده
گرد آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر احبش
احبش
گروهی از سیاهان سیاوشان
گروهی از سیاهان سیاوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تحبیش
تحبیش
فراهم آوردن، الفنجیدن (کسب کردن)
فراهم آوردن، الفنجیدن (کسب کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تحبس
تحبس
خود را در بند داشتن
خود را در بند داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تحبب
تحبب
دوستی نمودن، سیراب شدن
دوستی نمودن، سیراب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تحیش
تحیش
رمیدن و ترسیدن
رمیدن و ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تحوش
تحوش
بیوگی، شرمزدگی، گوشه گیری
بیوگی، شرمزدگی، گوشه گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تهبش
تهبش
گرد آمدن، وزیدن
گرد آمدن، وزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تابش
تابش
تابیدن
تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تابش
تابش
((بِ))
روشنی، فروغ، درخشش
روشنی، فروغ، درخشش
فرهنگ فارسی معین
تصویر تحبب
تحبب
((تَ حَ بُّ))
دوستی جستن، دوستی ورزیدن
دوستی جستن، دوستی ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
تابش
تابِش
تأليقٌ , تألّقٌ , إشعاعٌ
تَأْلِيقٌ , تَأَلُّقٌ , إِشْعَاعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویر تابش
تابش
Luminescence, Radiance, Radiation
Luminescence, Radiance, Radiation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تابش
تابِش
luminescence, éclat, radiation
luminescence, éclat, radiation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تابش
تابِش
mwangaza, mng'aro, mionzi
mwangaza, mng'aro, mionzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تابش
تابِش
ışıldama, parıltı, radyasyon
ışıldama, parıltı, radyasyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تابش
تابِش
luminesens, kilau, radiasi
luminesens, kilau, radiasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تابش
تابِش
발광 , 광휘 , 방사선
발광 , 광휘 , 방사선
دیکشنری فارسی به کره ای
تابش
تابِش
発光 , 輝き , 放射線
発光 , 輝き , 放射線
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تابش
تابِش
זְהִירוּת , זוהר , קרינה
זְהִירוּת , זוהר , קרינה
دیکشنری فارسی به عبری
تابش
تابِش
उज्ज्वलता , तेज़ी , विकिरण
उज्ज्वलता , तेज़ी , विकिरण
دیکشنری فارسی به هندی
تابش
تابِش
люмінесценція , сяйво , радіація
люмінесценція , сяйво , радіація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تابش
تابِش
การเรืองแสง , ความสว่าง , การแผ่รังสี
การเรืองแสง , ความสว่าง , การแผ่รังสี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تابش
تابِش
luminescentie, schittering, straling
luminescentie, schittering, straling
دیکشنری فارسی به هلندی
تابش
تابِش
luminiscencia, resplandor, radiación
luminiscencia, resplandor, radiación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تابش
تابِش
luminescenza, raggio, radiazione
luminescenza, raggio, radiazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تابش
تابِش
luminescência, radiação
luminescência, radiação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تابش
تابِش
发光 , 辐射
发光 , 辐射
دیکشنری فارسی به چینی
تابش
تابِش
luminescencja, blask, promieniowanie
luminescencja, blask, promieniowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تابش
تابِش
Lumineszenz, Strahlung
Lumineszenz, Strahlung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تابش
تابِش
светимость , сияние , радиация
светимость , сияние , радиация
دیکشنری فارسی به روسی
تابش
تابِش
দীপ্তি , বিকিরণ
দীপ্তি , বিকিরণ
دیکشنری فارسی به بنگالی