جدول جو
جدول جو

معنی تحاوص - جستجوی لغت در جدول جو

تحاوص
(اِ)
خود را احوص وانمودن. (منتهی الارب). خود را احوص وانمودن کسی، و احوص مردی که دنبالۀ چشم وی تنگ باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحاور
تصویر تحاور
با یکدیگر سخن گفتن، با هم گفتگو کردن، پاسخ هم را گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وِ)
خود را ’احوص’ وانماینده. (آنندراج). خود را ’احوص’ وانمود کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحاوص و احوص شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ)
جمع واژۀ احوص. تنگ چشمان
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ)
عوف و عمر و شریح که از اولاد احوص بن جعفرند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تحاص. (ناظم الاطباء). رجوع به تحاص شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تحاوش بر کسی، در میان گرفتن وی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به کرانه شدن دو گروه از یکدیگر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تحاوز دو فریق، عدول کردن آنان از یکدیگر. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تجاوب. (زوزنی). یکدیگر را جواب دادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). با یکدیگر سخن گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر گفتگو کردن و جواب گفتن. (آنندراج). تحاور قوم، تجاوب و رد و بدل شدن سخن میان ایشان. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِکْ)
بمعنی مخاوصه. (منتهی الارب). به دنبال چشم نگریستن. (آنندراج). چشم خوابانیده تیز نگریستن بسوی چیزی، چنانکه هنگام راست کردن تیر و دیدن در جرم آفتاب. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
از یکدیگر جدا شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تباین و در اللسان ’تفاوص الکلام’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
قسمت کردن وامخواهان مال را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحاور
تصویر تحاور
با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاور
تصویر تحاور
((تَ وُ))
با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین