جدول جو
جدول جو

معنی تحاصب - جستجوی لغت در جدول جو

تحاصب(اِ تِ)
به یکدیگر سنگریزه انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و فی فتنه عثمان تحاصبوا فی المسجد حتی ماابصر ادیم السماء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحارب
تصویر تحارب
با هم جنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تحاص. (ناظم الاطباء). رجوع به تحاص شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
احتراب. (زوزنی). محاربه. با یکدیگر جنگ کردن. (منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، آتش جنگ را برافروختن. (اقرب الموارد). جنگ را برپای ساختن. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گوژپشت شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یکدیگر را دوست گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
نعت فاعلی از حصب، باد سخت که سنگ ریزه و خاک بردارد. باد سنگ باران. باد که سنگ آرد. بادی که سنگ ریزه پاشد: ا فأمنتم ان یخسف بکم جانب البر او یرسل علیکم حاصبا ثم لاتجدوا لکم وکیلا. (قرآن 68/17) فکلا اخذنا بذنبه فمنهم من ارسلنا علیه حاصباً و منهم من اخذته الصیحه و منهم من خسفنا به الارض و منهم من اغرقنا و ما کان اﷲ لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون. (قرآن 40/29). انا ارسلنا علیهم حاصبا الا آل لوط نجینا هم بسحر. (قرآن 34/54). ام امنتم من فی السماء ان یرسل علیکم حاصباً فستعلمون کیف نذیر. (قرآن 17/67) ، آن علت که موی فرو ریزد از مردم. (مهذب الاسماء). داءالثعلب، ابری که برف و تگرگ بارد. برف و یخچه بارد، ابرکه ریزه های برف و یخ که از هم ریزد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برآمدن کبوتر بسوی صحرا در طلب دانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
قسمت کردن وامخواهان مال را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یکدیگر را دوست داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحارب
تصویر تحارب
احتراب، محاربه، با یکدیگر جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصب
تصویر حاصب
گرد باد، سنگریزه، ابر برفی، انبوه پیادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحارب
تصویر تحارب
((تَ رُ))
با هم جنگیدن
فرهنگ فارسی معین