- تحاج
- گواه آوردن، دشمنی با یکدیگر هم دشمنی
معنی تحاج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بزهمندی، پتتیدن (توبه کردن) از واژگان دو پهلو، از تنگی رهیدن گناهکار شدن، پرهیز کردن از گناه، توبه کردن، بر آمدن از تنگی
حاجت خواستن
تازی پارسی گشته دراج: پور کبکنجیر جرب ای دادگستری که ز تاثیر عدل تو باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب (سوزنی)
بانگ مشغله شور و غوغا. شور، غوغا
برانگیخته شدن گروه برانگیختگی
آوای کلاغ
شور و غوغا، برای مثال شب بیامد بر درم دربان باج / در بجنبانید با بانگ و تلاج (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۲) ، مشغله، گرفتاری
دوری کردن از گناه
آهنگ طواف کعبه کردن به نیت عبادت معروف، حج کننده
کلاه جواهر نشان که سلاطین بر سر میگذارند
کسی که مراسم حج را به جا آورده، حاجی
کلاه جواهرنشان که پادشاهان بر سر گذارند، افسر، دیهیم، بساک، گرزن، جقۀ جواهرنشان که جلو کلاه بزنند، در علم زیست شناسی برآمدگی کوچکی از پر یا گوشت بر سر بعضی پرندگان مانند هدهد و خروس
کلاه جواهرنشان که پادشاهان بر سر گذارند، افسر، هر چیز مانند تاج، کلاه ترک ترک درویشان، کلاه قاب دوزی شده صوفیان، قسمت آشکار و مریی دندان که از لثه خارج و از مینا پوشیده است
گراییدن، ناگزیر گرداندن