جدول جو
جدول جو

معنی تحاتن - جستجوی لغت در جدول جو

تحاتن
(اِ تِ)
برابر و مساوی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تحاتن
برابرشدن برابر گشت
تصویری از تحاتن
تصویر تحاتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُتَ تِ)
برابر و مساوی و مشابه و متفق. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحاتن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اندوهگین شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروریختن برگ از درخت. و منه الحدیث: تحاتت عنه ذنوبه، ای تساقطت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تحاتت دندانها، تآکل آنها. (از قطر المحیط). فروریختن و کرم خوردگی دندانها. و رجوع به تحات شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ختن شدن بعضی مر بعضی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ختن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
باران هاتن باریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نعت فاعلی از حتن. روزی حاتن، روز برابر در گرما از صبح تا شام، سخت
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پوست بازکنده شدن، خراشیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فروریختن و پاشیده شدن برگ از شاخه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تحات دندانها، تأکل آنها. (از اقرب الموارد). فروریختن و کرم خوردگی دندانها. و رجوع به تحاتت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیک طرب کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تحان به کسی، اشتیاق داشتن به وی. (از اقرب الموارد) : تحان الیه تحاناً، اشتاق. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحازن
تصویر تحازن
اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار