جدول جو
جدول جو

معنی تجک - جستجوی لغت در جدول جو

تجک
(تِ جَ)
دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت است که در دویست و نودو چهار هزارگزی جنوب کهنوج و چهار هزارگزی خاور راه مالرو انگهران به کهنوج قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 80 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات و خرما است. شغل اهالی زراعت و مکاری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تجک
نام قلعه ای قدیمی که روی یالی در سمت جنوب شرقی منطقه زوات
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلک
تصویر تلک
زبان گنجشک، درختی زینتی از خانوادۀ زیتون با برگ هایی شبیه برگ بادام که مصرف دارویی دارد
ون، مرغ زبانک، بنجشک زوان، گنجشک زبان، لسان العصافیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفک
تصویر تفک
تفنگ، وسیله ای لوله مانند که با فوت کردن شدید در آن، سنگ و گلولۀ چوبی یا گلی را به سمت مورد نظر پرتاب می کردند، برای مثال مثل سیمرغ که طوفان نبرد از جایش / نه چو گنجشک که افتد به دم باد تفک (ابن یمین - لغت نامه - تفک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
شعبۀ بزرگی از نژاد سفید پوست بومی آسیای مرکزی که به زبان ترکی تکلم می کنند،
هر یک از افراد این نژاد،
هر یک از افراد با نژادهای دیگر که به زبان ترکی تکلم می کنند مثلاً ترک تبریز، از مردم کشور ترکیه،
کنایه از زیباروی، کنایه از معشوق،
کنایه از غارتگر، کنایه از سپاهی، جنگجو،
در موسیقی بیات ترک از متعلقات دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توک
تصویر توک
یک دسته موی یا پشم، موی پیشانی اسب، کاکل، چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
شکاف، رخنه، تراک، طراق، تراغ، صدایی که از شکستن یا ترکیدن چیزی برآید، خندقی که گرداگرد حصار و قلعه حفر کنند
مرطوب، تر و تازه، دوشیزه و دختر زیبا، نوعی حلوا که از قند و نشاسته و تخم ریحان درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلک
تصویر تلک
طلق، جسم معدنی سفید شفاف و قابل تورق، تالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزک
تصویر تزک
تعلیم وتربیت، نظم و ترتیب، سامان و آرایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجر
تصویر تجر
کاخ یا خانۀ زمستانی که بخاری داشته باشد، برای مثال میان این تجر و گنبد فلک فرق است / که هست این به ثبات آن ندارد آرامش (نزاری - لغت نامه - تجر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کجک
تصویر کجک
هر وسیلۀ فلزی یا چوبی سرکج، قلاب چنگک، میلۀ آهنی سرکج که پیلبانان برای راندن پیل در دست می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور، مو، کرم، رز، رزبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک
تصویر ترک
وا گذاشتن، ول کردن، رها کردن، دست برداشتن از کاری
کلاه آهنی که در جنگ بر سر گذارند، کلاه خود، مغفر، درز کلاه یا تکه های پارچه که به کلاه دوخته شود، نوعی کلاه درویشی که دوازده ترک دارد و هر ترک نشانۀ ترک یک فعل ناشایسته و طلب یک عمل نیک است،
تاج، گویند شاه اسماعیل صفوی برای ترویج مذهب شیعه فرمان داد کلاه های دوازده ترک دوختند و در هر ترکی نام یکی از دوازده امام را نوشتند، پشت سر سوار در روی مرکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجر
تصویر تجر
بازرگانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تبرزین: ازچشمم اربرآن چچک توچکدسرشک ترکی مکن بکشتن من برمکش نجک. (سوزنی فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی سر کج و دسته دار که فیلباز ان بدان فیل را بهر طرف که خواهند برند، کجک زنان. پر های سیاه مرغابی را زنان بهم پیوند داده یک سرش را در مو های سر قایم میکردند جهت خوشنمایی
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپک
تصویر تپک
لطف و مهربانی و دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تفنگ چوب در از میان خالی که با گلوله گلی و زور نفس بدان گنجشک و مانند آن رازنند، تفنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجک
تصویر رجک
آروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجا
تصویر تجا
تند و تیز، برنده
فرهنگ لغت هوشیار
غیر ترک (عموما) آنکه ترک و مغولی نباشد، ایرانی (خصوصا)، سکنه کنونی (تاجیکستان) شوروی، (تاجیک) با (تازی) فرق دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور درخت انگور مو: (تاک رز بینی شده دینار گون پرنیان سبز او زنگار گون) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توک
تصویر توک
موی پیشانی اسب ترکی موی پیشانی، کلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهک
تصویر تهک
خالی تهی، برهنه عریان
فرهنگ لغت هوشیار
کم و اندک ذبیح بهروز آن را پارسی از ریشه سنسکریت می داند تنوک نازک اندک کش تنک (گویش مازندرانی) ترکی تازی گشته هلویی (حلبی) نازک لطیف، کم حجم، پهن، روان رقیق مقابل غلیظ، کم اندک
فرهنگ لغت هوشیار
گود غله دان، غله دان زیر زمینی، بتوراک (گویش سیستانی)، گیاهی که از تیره چتریان که دارای برگهای طویلی است و در غالب نقاط میروید. دم کرده آن بعنوان دارو ضد روماتیسم در تداوی قدیم مصرف میشد ابره الداعی حربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجن
تصویر تجن
نهری که از رود جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزک
تصویر تزک
تعلیم و تربیت ترکی تزکش تیر دان، سامان ترکی سامان، آیین
فرهنگ لغت هوشیار
زیر اندازی که از پشم یا پنبه آکنده است و آنرا روی زمین یا روی تختخواب اندازند و بر آن دراز کشند و بخوابند نهالی بستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک
تصویر ترک
رخنه، شکاف و بمعنی مصغرتر و تر و تازه هم گویند هلش
فرهنگ لغت هوشیار
نشان، خال لکه داغ، نقطه، خال، خال سفیدی که در چشم افتد، نشانی که با سر چوب یا با انگشت در زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجک
تصویر حجک
اگر به گفته آنندراج و پارسی باشد: هجک گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک
تصویر ترک
((تَ رَ))
شکاف، رخنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاک
تصویر تاک
درخت انگور
فرهنگ فارسی معین