جدول جو
جدول جو

معنی تجوهر - جستجوی لغت در جدول جو

تجوهر(اِ تِ)
جوهر شدن. (قطر المحیط). کلمه تجوهر بمعنای جوهریت و حقیقت جوهری اشیاء است. و اراده میکنند ذاتیات و حقایق جوهری اشیاء را و در حقیقت آنچه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد... (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی). رجوع به جوهر شود
لغت نامه دهخدا
تجوهر
از ریشه پارسی گوهر داشت جوهر داشتن، جوهریت حقیقت جوهری اشیا. یا تجوهراشیا. ذاتیات و حقایق جوهری اشیا آنچه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تجوهر((تَ جَ یا جُ هَ))
جوهر داشتن، جوهریت، حقیقت جوهری اشیاء، اشیاء، ذاتیات و حقایق جوهری اشیا، آن چه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد
تصویری از تجوهر
تصویر تجوهر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جوهر
تصویر جوهر
(دخترانه)
گوهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
هر نوع مادۀ رنگی که در رنگرزی و تولید مواد غذایی کاربرد دارد، مایع رنگی صنعتی که در تولید نوشت افزار کاربرد دارد،
استعداد و شایستگی، حقیقت، اصل و خلاصۀ چیزی،
در فلسفه مفرد جواهر، مقابل عرض، آنچه قائم به ذات باشد،
مفرد جواهر، هر یک از سنگ های گران بها مانند الماس، زمرد، یاقوت، فیروزه و مروارید که بیشتر برای زینت به کار برده می شود،
کنایه از درخشش، جلا
جوهر بوره: در علم شیمی اسید بوریک
جوهر سرکه: در علم شیمی اسیداستیک
جوهر فرد: در فلسفه ذره که قابل تجزیه نباشد، جزء لایتجزا
جوهر گوگرد: در علم شیمی اسیدسولفوریک
جوهر مورچه: در علم شیمی اسیدفرمیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاهر
تصویر تجاهر
تظاهر به کاری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
درازدستی نمودن بر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). تطاول. (اقرب الموارد) ، فراهم آمدن قوم. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی). بیفکندن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). انداختن کسی را به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به جور منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نسبت دادن کسی را به جور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برگردانیدن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جوّر البناء، قلبه و قعره . (قطر المحیط). برگرداندن و واژگون کردن بنا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تظاهر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خود را به چیزی آشکار کردن. (فرهنگ نظام) : تجاهر بفسق، تظاهر بدان، ظاهر و آشکار شدن در محضر عام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ هََ)
زینت شدۀ با جواهر و جواهرنشان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). ج، مجوهرات. و رجوع به نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، سال اول، شمارۀ 10 ص 40 و جوهر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجور
تصویر تجور
افتادن، منهدم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهر
تصویر توهر
راه سخن بستن
فرهنگ لغت هوشیار
گوهر، هر سنگ که از آن منفعتی بر آید همچون الماس و یاقوت و لعل و امثال آن، موجود فی نفسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاهر
تصویر تجاهر
تظاهر، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمهر
تصویر تجمهر
دراز دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاهر
تصویر تجاهر
((تَ هُ))
آشکار کردن، ظاهر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
((جُ هَ))
اصل و عصاره هر چیز، هر چیزی که قایم به ذات خودش است، هر سنگ گرانبها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
گوهر، دوات
فرهنگ واژه فارسی سره
تظاهر کردن، ظاهرشدن، آشکار کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
Quintessence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
quintessence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
עִיקָר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
सार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
esensi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
สาระสำคัญ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
quintessentie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
kwintesencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
quintaesencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
quintessenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
quintessência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
精髓
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
квінтесенція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
Quintessenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
квинтэссенция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جوهر
تصویر جوهر
精髓
دیکشنری فارسی به ژاپنی