جدول جو
جدول جو

معنی تجوهر

تجوهر((تَ جَ یا جُ هَ))
جوهر داشتن، جوهریت، حقیقت جوهری اشیاء، اشیاء، ذاتیات و حقایق جوهری اشیا، آن چه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد
تصویری از تجوهر
تصویر تجوهر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تجوهر

تجوهر

تجوهر
از ریشه پارسی گوهر داشت جوهر داشتن، جوهریت حقیقت جوهری اشیا. یا تجوهراشیا. ذاتیات و حقایق جوهری اشیا آنچه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار

تجوهر

تجوهر
جوهر شدن. (قطر المحیط). کلمه تجوهر بمعنای جوهریت و حقیقت جوهری اشیاء است. و اراده میکنند ذاتیات و حقایق جوهری اشیاء را و در حقیقت آنچه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد... (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی). رجوع به جوهر شود
لغت نامه دهخدا

تجمهر

تجمهر
درازدستی نمودن بر کسی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). تطاول. (اقرب الموارد) ، فراهم آمدن قوم. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

تجویر

تجویر
بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی). بیفکندن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). انداختن کسی را به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به جور منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نسبت دادن کسی را به جور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برگردانیدن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جَوَّرَ البناءَ، قلبه ُ و قعره ُ. (قطر المحیط). برگرداندن و واژگون کردن بنا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تجاهر

تجاهر
تظاهر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خود را به چیزی آشکار کردن. (فرهنگ نظام) : تجاهر بفسق، تظاهر بدان، ظاهر و آشکار شدن در محضر عام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا