جوهر شدن. (قطر المحیط). کلمه تجوهر بمعنای جوهریت و حقیقت جوهری اشیاء است. و اراده میکنند ذاتیات و حقایق جوهری اشیاء را و در حقیقت آنچه جوهریت جوهر به آن بستگی دارد... (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی). رجوع به جوهر شود
بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی). بیفکندن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). انداختن کسی را به زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به جور منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نسبت دادن کسی را به جور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برگردانیدن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : جَوَّرَ البناءَ، قلبه ُ و قعره ُ. (قطر المحیط). برگرداندن و واژگون کردن بنا. (از اقرب الموارد)