جدول جو
جدول جو

معنی تجوز - جستجوی لغت در جدول جو

تجوز
آسان گرفتن، تحمل کردن، چشم پوشی کردن
تصویری از تجوز
تصویر تجوز
فرهنگ فارسی عمید
تجوز
(اِ تِ)
آسان فاگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). آسان فراگرفتن. (زوزنی). آسان فراگرفتن چیزی را و چشم پوشی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، عفو کردن گناه کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، قبول کردن درم های مغشوش. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، سبک گزاردن نماز را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). و در حدیث: اسمع بکاء الصبی فاتجوز فی صلاتی. (اقرب الموارد) ، سخن بمجاز گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تجوز
تحمل کردن، چشم پوشی
تصویری از تجوز
تصویر تجوز
فرهنگ لغت هوشیار
تجوز
((تَ جَ وُّ))
آسان گرفتن، آسان فراگرفتن، عفو کردن (گناه را)، سخنی به مجاز گفتن، سبک گزاردن (نماز را)، جمع تجوزات
تصویری از تجوز
تصویر تجوز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجهز
تصویر تجهز
آماده گشتن، آماده شدن برای سفر یا برای کاری، مهیا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجوع
تصویر تجوع
خود را گرسنه داشتن، گرسنگی کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تموز
تصویر تموز
ماه دهم از ماه های رومی برابر مرداد، ماه هفتم از سال شمسی کشورهای عربی، بین حزیران و آب، مطابق با ژوئیه، دارای ۳۱ روز، کنایه از تابستان، موسم گرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجوز
تصویر عجوز
پیر شدن، کهن سال شدن زن، ناتوان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجوز
تصویر عجوز
پیرزن، زن کهن سال، گنده پیر، پیرزال، پیرمرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاوز
تصویر تجاوز
حملۀ نظامی یک یا چند کشور به یک یا چند کشور دیگر، آسیب رساندن یا از میان بردن حقوق دیگران، خارج شدن از اندازه، گذشت، بخشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجویز
تصویر تجویز
جایز دانستن، جایز شمردن، اجازه دادن، روا دانستن، روا داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، لهی، پروانچه، جواز
اجازه دهنده، تجویز کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ جَوْ وِ)
آسان فرا گیرنده کاری را. (آنندراج). کسی که کاری را به سهل انگاری می کند. (ناظم الاطباء) ، آن که در نماز گزاردن تغافل و تکاهل می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، آن که سخن به مجاز می گوید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، اغماض کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجوز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجور
تصویر تجور
افتادن، منهدم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجوز
تصویر عجوز
پیره زن، زن گنده پیر و کلانسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
تجویز شده و روا داشته شده، حلال، اجازه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجوز
تصویر وجوز
کوته سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یجوز
تصویر یجوز
روا، جایز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاوز
تصویر تجاوز
همسایگی کردن عفو کردن گناه کسی، تعدی، ستم
فرهنگ لغت هوشیار
گرسنه ماندن گرسنگی به خواست خود گرسنه بودن خود را گرسنه داشتن بقصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجوظ
تصویر تجوظ
سعی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجوف
تصویر تجوف
کاواکش، درون رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجوق
تصویر تجوق
گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجویز
تصویر تجویز
روا داشتن، جایز بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجهز
تصویر تجهز
ساختن، آماده شدن کار را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوز
تصویر تنوز
چاک و شکاف
فرهنگ لغت هوشیار
بابلی رومی ماه دهم در سال رومی، گرمای سخت داغی گرمای سخت، نام ماه اول تابستان و ماه دهم از سال رومیان، تابستان فصل گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوز
تصویر تقوز
شادمانی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروز
تصویر تروز
سخت شدن، غلیظ و سخت شدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحوز
تصویر تحوز
بر خویش پیچیدن، گوشه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجوع
تصویر تجوع
((تَ جَ وُّ))
گرسنگی کشیدن، به خود گرسنگی دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجاوز
تصویر تجاوز
((تَ وُ))
درگذاشتن، فراگذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجاوز
تصویر تجاوز
چنگ اندازی، دست درازی، تازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجویز
تصویر تجویز
رواداری
فرهنگ واژه فارسی سره