جدول جو
جدول جو

معنی تجواب - جستجوی لغت در جدول جو

تجواب(اِ)
مسافت بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، سیر کردن در شب. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گریبان کردن پیراهن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تجواب
رهنور دیدن
تصویری از تجواب
تصویر تجواب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جواب
تصویر جواب
مقابل سؤال، پاسخ،
آنچه در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادلۀ ریاضی یا نامه گفته و نوشته می شود،
کنایه از جبران،
در علوم ادبی استقبال
جواب دادن (گفتن): پاسخ گفتن، پاسخ دادن
جواب شافی: پاسخ قاطع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاوب
تصویر تجاوب
پاسخ دادن به پرسش یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواب
تصویر تواب
بازگشت کننده از گناه، توبه کننده، بخشایندۀ گناه، ارزانی دارندۀ توبه، توبه پذیرنده، از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
گشتن. (تاج المصادر بیهقی). گرد برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرد چیزی گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). رجوع به تجویل شود
لغت نامه دهخدا
(مِجْ)
آلت برنده و کارد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یکدیگر را جواب دادن. (زوزنی). تحاور. (زوزنی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با یکدیگر جواب دادن. (دهار). جواب گفتن بعضی مر بعض را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و از آن وقت باز، دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان و خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی) ، تناسق. نظم: کلام فلان متناسب متجاوب و لایتجاوب اول کلامک و آخره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
خطی از نقره که بر روی معدن دیده شود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). خط سیم در سنگ معدن. (منتهی الارب). سیم در سنگ معدن. (آنندراج). رگ سیم در سنگ معدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِجْ)
ج، تجاویز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). نوعی از چادر منقش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برد منقش. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
پاسخ کردن. استجابه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پایتابه پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جوراب پوشیدن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَجْ)
جمع واژۀ جوب
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قبیله ایست از حمیر. و از آن قبیله است ابن ملجم تجوبی قاتل امیرالمؤمنین علی (ع) و در این شعر ولید بن عقبه:
الا ان خیرالناس بعد ثلاثه
قتیل التجیبی الذی جاء من مصر.
جوهری لفظ ’تجیبی’ را تصحیف کرده ’تجوبی’ خوانده بگمان اینکه از لفظ ثلاثه خلفای ثلاثه مراد است و مجدالدین گوید که مراد از آن آن حضرت صلی الله علیه و سلم و عمرین است ولفظ تجیبی است و مقتول آن عثمان رضی الله عنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
جمع واژۀ تجابه. سنگریزه های سیم که یکبار گداخته باشند وهنوز سیم در آن باقی باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نکاح کردن دو مرد خواهر یکدیگر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گریبان کردن پیراهن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، جوّب الشی ٔ،قطع وسطه و فی حدیث علی: اخذت اهاباً معطوناً فجوبت وسطه و ادخلته فی عنقی. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استجواب
تصویر استجواب
پاسخ خواهی باز پرسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواب
تصویر تواب
توبه پذیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جواب
تصویر جواب
پاسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاوب
تصویر تجاوب
بیکدیگر جواب گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی پایتابه پوشیدن (پایتابه جوراب) گوراب پوشیدن جورب تازی گشته گوراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجویب
تصویر تجویب
گریبان دوختن: بر پیراهن بریک نهادن: برجامه (بریک جیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواب
تصویر تواب
((تَ وّ))
توبه پذیرنده، از صفات خداوند، توبه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواب
تصویر جواب
((جَ))
پاسخ، آن چه پس از حل مسئله یا معادله به دست می آید، جبران، تلافی، نتیجه آزمایش یا آزمون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجاوب
تصویر تجاوب
((تَ وُ))
جواب گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جواب
تصویر جواب
پاسخ
فرهنگ واژه فارسی سره
توبه پذیر، بخشاینده، توبه گر، توبه کننده، بازگشت کننده، توبه پرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاسخ، راه حل
متضاد: پرسش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پاسخ، پاسخ دهید
دیکشنری اردو به فارسی