جدول جو
جدول جو

معنی تجهیل - جستجوی لغت در جدول جو

تجهیل
کسی را نادان شمردن، به نادانی منسوب کردن
تصویری از تجهیل
تصویر تجهیل
فرهنگ فارسی عمید
تجهیل
(اِ تِ)
به جهل منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به نادانی منسوب کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تجهیل
کسی را نادان شمردن
تصویری از تجهیل
تصویر تجهیل
فرهنگ لغت هوشیار
تجهیل
((تَ))
نادان شمردن
تصویری از تجهیل
تصویر تجهیل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجهیز
تصویر تجهیز
مجهز کردن، آماده کردن اسباب کاری مانند ساز و برگ لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
سهل کردن، آسان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجلیل
تصویر تجلیل
بزرگداشت، بزرگ داشتن، کسی را گرامی داشتن، احترام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمهیل
تصویر تمهیل
مهلت دادن، زمان دادن، فرصت دادن، نرمی و مدارا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجمیل
تصویر تجمیل
زیبا ساختن، زینت دادن، نیکو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجلیل
تصویر تجلیل
فرا گرفتن، بپوشاندن چیزی و فراز گرفتن، بزرگ کردن، احترام گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجحیل
تصویر تجحیل
بر زمین زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجدیل
تصویر تجدیل
بر زمین زدن کسی را بر زمین زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمیل
تصویر تجمیل
زینت کردن، نیکو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سزاوار کردن، مرحبا گفتن زن دادن، سزاواری ارزانی داشتن سزاوار شمردن سزاوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجیل
تصویر تهجیل
دشنام دادن بد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمهیل
تصویر تمهیل
مهلت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
آسانکرد آسان کردن سهل ساختن،جمع تسهیلات
فرهنگ لغت هوشیار
بسیج دانش آن خوبتر ز بهر بسیج - که بدانی که می ندانی هیچ (سنایی) راهرو را بسیج ره شرط است - ناقه راندن ز بیمگه شرط است (نظامی) ساختن آراستن آماده کردن (جهاز عروس لشکر مسافر و غیره)، بسیج کردن (لشکرها) بسیجیدن (سپاهیان)،جمع تجهیزات یاتجهیز عساکر. بسیج کردن لشکرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجهیز
تصویر تجهیز
((تَ))
آراستن، آماده کردن، آماده کردن لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
((تَ))
آسان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمهیل
تصویر تمهیل
((تَ))
زمان دادن، مهلت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجلیل
تصویر تجلیل
((تَ))
بزرگ داشتن، احترام گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجمیل
تصویر تجمیل
((تَ))
زینت دادن، آراستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأهیل
تصویر تأهیل
((تَ))
ارزانی داشتن، سزاوار شمردن، سزاوار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجهیز
تصویر تجهیز
ساز و برگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
Facilitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
facilitation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
содействие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
Erleichterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
полегшення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
ułatwienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
促进
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
facilitação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
facilitazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تسهیل
تصویر تسهیل
facilitación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی