جدول جو
جدول جو

معنی تجمیع - جستجوی لغت در جدول جو

تجمیع
(اِ دَ)
به یک جا گرد کردن. (زوزنی). گرد کردن. (ترجمان عادل بن علی). فراهم آوردن. (دهار). بسیار گرد آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیک جمع کردن. (آنندراج). مبالغه کردن در فراهم آوردن قوم. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، فراگرفتن ماکیان بیضه ها را در زیر شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، به نماز جمعه حاضر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به نماز جمعه رفتن. (آنندراج). در جمعه و جماعت حاضر شدن و نماز گزاردن. (از قطر المحیط). به نماز آدینه آمدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تجمیع
فراهم آوردن، نیک جمع کردن
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
فرهنگ لغت هوشیار
تجمیع
((تَ))
گرد کردن، بسیار گرد کردن، به نماز جمعه حاضر شدن، گردآوری
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
فرهنگ فارسی معین
تجمیع
تجميعٌ
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به عربی
تجمیع
Aggregation
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تجمیع
agrégation
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تجمیع
агрегация
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به روسی
تجمیع
Aggregation
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به آلمانی
تجمیع
агрегація
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تجمیع
agregacja
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به لهستانی
تجمیع
聚合
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به چینی
تجمیع
agregação
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تجمیع
aggregazione
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تجمیع
agregación
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تجمیع
aggregatie
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به هلندی
تجمیع
การรวบรวม
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به تایلندی
تجمیع
اجتماع
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به اردو
تجمیع
সমাবেশ
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به بنگالی
تجمیع
mkusanyiko
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تجمیع
birikim
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تجمیع
집합
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به کره ای
تجمیع
צירוף
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به عبری
تجمیع
समेकन
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به هندی
تجمیع
penggabungan
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تجمیع
集合
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجمیش
تصویر تجمیش
بازی کردن و عشق ورزیدن با زنان، برای مثال خامش کنم تا حق کند او را سیه روی ابد / من دست در ساقی زنم چون مستم از تجمیش او (مولوی۲ - ۱۴۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطمیع
تصویر تطمیع
به طمع انداختن، آزمند ساختن، کسی را به طمع آوردن و به کاری وادار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجبیع
تصویر تجبیع
متغیر گردیدن سرین کسی از لاغری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجدیع
تصویر تجدیع
زندانی کردن بنداندن، اندام بری بریدن لب گوش یا بینی
فرهنگ لغت هوشیار
آشاماندن هفتاندن، فرو نشاندن خشم آشامیدن چشانیدن فرو خورانیدن،جمع تجریعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمید
تصویر تجمید
فسردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمیل
تصویر تجمیل
زینت کردن، نیکو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیع
تصویر تسمیع
شنوانیدن، زشت گردندن، به نیکی یاد کردن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
آزاندن به آز انگیختن، پیوساندن بطمع انداختن بیوسانیدن آزمند ساختن بطمع آوردن، جمع تطمیعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیع
تصویر تدمیع
روان کردن اشک
فرهنگ لغت هوشیار