جدول جو
جدول جو

معنی تجفجف - جستجوی لغت در جدول جو

تجفجف
(اِ)
خشک شدن. (زوزنی). نیم خشک گردیدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تجفجف الثوب ابتل ثم جف و فیه ندی فان یبس کل الیبس قیل قف. (اقرب الموارد). تر شد جامه پس خشکیدو در او نمی هست. (شرح قاموس) ، پر بادگردیدن پرنده. (منتهی الارب). انتفاش. (اقرب الموارد) ، فروگرفتن بیضه ها را زیر پرهای خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حرکت کردن پرنده بالای تخم و پوشیدن آن را با دو بال خود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تجفجف
نیم خشکاندن
تصویری از تجفجف
تصویر تجفجف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جفجف
تصویر جفجف
باد تند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجفاف
تصویر تجفاف
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گپر، گبر، قزاگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجفیف
تصویر تجفیف
خشک کردن، خشکاندن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خشک شدن جامه. (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ جَ جَ)
شترمرغ سالخورده، درشت اندام گران سنگ از شترمرغ و از مردم، دراز سطبر و فراخ شکم. (منتهی الارب). الرغیب الجوف. (اقرب الموارد). هجف ّ. رجوع به هجف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ جِ)
داود بن حمدان بن حمدون التغلبی العدوی از امراء بنی حمدان و از اشجعناس بود و در شجاعت بدو مثل می زدند. در سال 320 هجری قمری کشته شد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 7). و رجوع به کامل ابن اثیر (حوادث سال 320) شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خشک کردن چیزی را. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ج، تجافیف، برگستوان. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (آنندراج). خفتان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوالیقی آرد: تجفاف فارسی معرب و اصل آن به فارسی ’تن باه’ یعنی حارس بدن است. و فی الحدیث: قال ابوفرقد: و رایت علی تجافیف ابی موسی الدیباج. (المعرب ص 91)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
خشک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). خشک کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، برگستوان پوشانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برگستوان پوشانیدن اسب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). بر پشت اسب انداختن نمد زین و برگستوان و آنچه خوی اسب را بدان پاک کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَجِ)
جامۀ نیم خشک گردیده. (آنندراج). جامۀ نیم خشک شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجفجف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجفاف
تصویر تجفاف
خشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجفیف
تصویر تجفیف
خشکاندن خشک کردن خشکانیدن خشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفجف
تصویر جفجف
زمین هموار، باد تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجفف
تصویر تجفف
خشک شدن خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجفاف
تصویر تجفاف
((تِ))
خفتان، برگستوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجفف
تصویر تجفف
((تَ جَ فُّ))
خشک شدن
فرهنگ فارسی معین