جدول جو
جدول جو

معنی تجفاف - جستجوی لغت در جدول جو

تجفاف
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گپر، گبر، قزاگند
تصویری از تجفاف
تصویر تجفاف
فرهنگ فارسی عمید
تجفاف
(اِ)
خشک کردن چیزی را. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تجفاف
(تِ)
ج، تجافیف، برگستوان. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (آنندراج). خفتان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوالیقی آرد: تجفاف فارسی معرب و اصل آن به فارسی ’تن باه’ یعنی حارس بدن است. و فی الحدیث: قال ابوفرقد: و رایت علی تجافیف ابی موسی الدیباج. (المعرب ص 91)
لغت نامه دهخدا
تجفاف
خشک کردن
تصویری از تجفاف
تصویر تجفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تجفاف
((تِ))
خفتان، برگستوان
تصویری از تجفاف
تصویر تجفاف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجفیف
تصویر تجفیف
خشک کردن، خشکاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفاف
تصویر جفاف
خشک شدن، خشکیدن، از میان رفتن آب و رطوبت چیزی، خشک شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
ضخس. بقله الیهودیه. خس الحمار. تلفاف. و آن قسمی دشتی یا بقل دشتی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در ترجمه ابن البیطار آرد: این نامی است بربری که به گیاهی اطلاق می شود که بعضی آنرا بقلهالیهودیه نامند و بعضی دیگر آنرا حس الحمار گویند. و به یونانی سونشوس است و دو نوع از آن یافت شود که نوعی وحشی و دارای برگهای خاردار است و نوع دیگر خوراکی و کشت شونده و شیرین و خوشمزه است. در تحفۀ حکیم مؤمن تفاق آمده است. رجوع به تفاق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خشک شدن جامه. (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کاسنی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خشک شدن. (زوزنی). نیم خشک گردیدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تجفجف الثوب ابتل ثم جف و فیه ندی فان یبس کل الیبس قیل قف. (اقرب الموارد). تر شد جامه پس خشکیدو در او نمی هست. (شرح قاموس) ، پر بادگردیدن پرنده. (منتهی الارب). انتفاش. (اقرب الموارد) ، فروگرفتن بیضه ها را زیر پرهای خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حرکت کردن پرنده بالای تخم و پوشیدن آن را با دو بال خود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
خشک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). خشک کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، برگستوان پوشانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). برگستوان پوشانیدن اسب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). بر پشت اسب انداختن نمد زین و برگستوان و آنچه خوی اسب را بدان پاک کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجفجف
تصویر تجفجف
نیم خشکاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجفیف
تصویر تجفیف
خشکاندن خشک کردن خشکانیدن خشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلفاف
تصویر تلفاف
خس دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیفاف
تصویر تیفاف
کاسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفاف
تصویر جفاف
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجفف
تصویر تجفف
خشک شدن خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجفف
تصویر تجفف
((تَ جَ فُّ))
خشک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفاف
تصویر جفاف
((جَ))
خشک شدن
فرهنگ فارسی معین