- تجزع (اِ)
قسمت کردن چیزی را. (اقرب الموارد). بخش کرده گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : فتفرق الناس عنه الی غنیمه فتجزعوها، ای اقتسموها. (اقرب الموارد). شکسته گردیدن عصا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره و متفرق شدن چیزی. (از اقرب الموارد) : قال الراعی: رمحه فی الدارعین تجزعاً. (اقرب الموارد)
