معنی تجرخیل - جستجوی لغت در جدول جو

تجرخیل(تَ جَ)

لغت نامه دهخدا

کسی را نادان شمردن، به نادانی منسوب کردن

در دستور زبان انداختن حرف آخر کلمه، مثل انداختن حرف نون از آخر مصدر، مانند مثلاً «رفت» از «رفتن» و «گفت» از «گفتن» در کلمات «رفت و آمد» و «گفت وشنید»

فرهنگ فارسی عمید

تجمیل

زیبا ساختن، زینت دادن، نیکو کردن

فرهنگ فارسی عمید

تاجر خیل

(جِ خَ)

ناحیتی است در هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 125)

لغت نامه دهخدا

تورویل

کنت و مارشال فرانسوی (1642-1701 میلادی) است و پیروزی هایی نصیب دولت فرانسه کرد که از آن جمله شکست ناوگان انگلیس و هلند به سال 1690م، است، (از لاروس)

لغت نامه دهخدا

تورپیل

(تُ)

سلاحی که برای غرق کردن کشتی های دشمن بکار رود. اژدر. (فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان ایران بجای این کلمه، ’اژدر’ را انتخاب کرده است. رجوع به اژدر و اژدرانداز و واژه های نو فرهنگستان ایران ص 4 شود

لغت نامه دهخدا

خدرخیل

قریه ای است بفاصله پنجاه وهشت هزارگزی شمال قلعۀ دوست محمدخان علاقۀ حکومت درجه 3 وازه خواه حکومت کلان کتو از حکومت اعلی غزنی افغانستان بمختصات جغرافیایی زیر: طول شرقی: 67 درجه و 17 دقیقه و 31 ثانیه و عرض شمالی: 33 درجه و 9 دقیقه و 22 ثانیه، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)

لغت نامه دهخدا

تجربیه

مونث تجربی، جمع تجربیات

معنی تجرخیل - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما