- تجرجم (اَ فَ)
افتادن مرد. (اقرب الموارد). افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بچاه فروافتادن چیزی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بچاه فرورفتن، شکسته و ویران گردیدن. به آخر رسیدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درآمدن وحشی درجای باش خود و فراهم گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار نوشیدن و خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
