جدول جو
جدول جو

معنی تجرجر - جستجوی لغت در جدول جو

تجرجر
(اِ)
مرکّب از: ’ج رر’، ریختن آب را در حلق. (از الغریبین ابوعبید هروی) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جرعه نوشیدن آب. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، گرداندن شیر بانگ خود را در گلوگاهش. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جرجر
تصویر جرجر
صدای پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نیک بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نیک کشیدن و بسیار کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
افتادن مرد. (اقرب الموارد). افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بچاه فروافتادن چیزی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). بچاه فرورفتن، شکسته و ویران گردیدن. به آخر رسیدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درآمدن وحشی درجای باش خود و فراهم گردیدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار نوشیدن و خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجریر
تصویر تجریر
نیک کشیدن بسیار کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرجر
تصویر جرجر
جر دادن پارچه یا کاغذ آلت خرمن کوب
فرهنگ لغت هوشیار
سنجاقک، صدای جیرجیرک، صدای چوب
فرهنگ گویش مازندرانی