جدول جو
جدول جو

معنی تجرثی - جستجوی لغت در جدول جو

تجرثی(اِ)
برآمدن جرثئه (نای. گلو) و یا آماس کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تجرثی تجرثیاً، نتأت جرثئته. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجری
تصویر تجری
جرئت کردن، دلیری کردن، گستاخی، سرپیچی، نافرمانی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
افتادن از بالا به نشیب. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراهم آمدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لازم گرفتن جای را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گرفتن بهتر چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، انقباض توأم با لرزه. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بنا بگفتۀ رابینو شهری در سه فرسخی بارفروش بوده که اکنون ویران است و آثار آن در مشهدسبز مشاهده شده است. رجوع به تجری اسپ شورپی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ستودن میت را و گریستن بر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به ترثیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر زانو نشستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ / رُ)
آزمایشی. منسوب به تجربه. رجوع به تجربه شود، (اصطلاح فلسفه) قضایای تجربی، قضایایی است که عقل بجهت احساس متکرر بدان حکم کند بی آنکه سبب آن را دریابد مانند آنکه سقمونیا مسهل صفراست. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مرکّب از: ’ج رو’، بچه گرفتن جرو را (بچۀ درندگان)، (منتهی الارب)،
- امثال:
من تجری جرو سوء اکله، در حق کسی گویند که در غیر محل نیکی کند یا از پروردۀ خود بدی بیند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
جرئت و دلیری. (ناظم الاطباء). اصل آن تجرء است. رجوع بهمین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
آزمایشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجری
تصویر تجری
جرئت و دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجرثم
تصویر تجرثم
فراهم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجری
تصویر تجری
((تَ جَ رِّ))
دلیری کردن، شجاعت، نافرمانی، سرپیچی
فرهنگ فارسی معین
آزمایشی، اختباری، مبتنی بر تجربه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
تجريبيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
Empirical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
empirique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
经验的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
تجرباتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
эмпирический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
empirisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
емпіричний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
empiryczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
kijasili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
অভিজ্ঞতামূলক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
empírico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
경험적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
実証的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
अनुभवात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
empiris
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
เชิงประจักษ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
empirisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
empírico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
empirico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تجربی
تصویر تجربی
אמפירי
دیکشنری فارسی به عبری