جدول جو
جدول جو

معنی تجحدر - جستجوی لغت در جدول جو

تجحدر
(اِ تِ)
جنبیدن و پریدن پرنده. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب). در ناظم الاطباء: ’جنبید پر آن مرغ’ آمده و ظاهراً غلط چاپی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ جَ دِ)
طایری که مستعد پریدن باشد. (آنندراج). مرغ آمادۀ پریدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجحدر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
غلطان گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
غلطیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تدحرج. (متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به تدحرج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به نشیب فرودآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرودآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحدر از کوه، فرودآمدن از آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحدر اشک از چشم، فرودویدن آن. (از منتهی الارب) : اری ام عمرو دمعها قد تحدراً، ای تنزل. (اقرب الموارد) ، ریختن باران از ابر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
ده کوچکی از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند است که در سی و هفت هزارگزی شمال گل فریز قرار دارد. دامنه ای است معتدل و 14 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در سوراخ درآمدن سوسمار. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در چشم خانه رفتن چشم. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بر آماسیدن، فرو ریختن، سرازیر شدن به نشیب آمدن نشیبیدن فرو ریختن، فرو دویدن، سرازیر شدن بنشیب آمدن، فرو ریزی، جمع تحدرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدر
تصویر تحدر
((تَ حَ دُّ))
فرو ریختن، فرو دویدن، سرازیر شدن، به نشیب آمدن، فروریزی، جمع تحدرات
فرهنگ فارسی معین