جدول جو
جدول جو

معنی تجثیم - جستجوی لغت در جدول جو

تجثیم
(اِ تِ)
بر سینه بخوابانیدن. (زوزنی). بر سینه نشانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نشانه گردانیدن جانور را برای کشتن. (زوزنی). بستن جانور و با تیر و مانند آن او را نشانه کردن کشتن را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
پهناور گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز در کسی نگریستن. (تاج المصادر بیهقی). تیز نگریستن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و چشم وانگرفتن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مبالغۀ جذم. (تاج المصادر بیهقی). بریدن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِمْ)
تمام شدن سال. (تاج المصادر بیهقی). تمام کردن سال. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بیرون آمدن از چیزی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن چیزی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، نسبت دادن جرم بکسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بددلی کردن از چیزی و عاجز گشتن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). عاجز گشتن ازچیزی. (اقرب الموارد) ، سکوت ورزیدن، پرکردن مشک. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تناور کردن. (زوزنی). چیزی را بزرگ کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). قرار دادن وگردانیدن آن را صاحب جسم و کلان تن ساختن آنرا. (ناظم الاطباء) ، به جسم نسبت کردن و جسم گردانیدن چیزی را. (آنندراج). به جسم نسبت دادن. (فرهنگ نظام). قائل شدن جسم و جوهر برای خدا چنانکه فرقۀ کرامیه و مجسمه قائل بودند. این فرق عقیده داشتند که خداوند جسم است و از گوشت و خون ترکیب یافته چنانکه مقاتل بن سلیمان و جز او گویند که خدا نوری است مانندنقرۀ سپید و طول او باندازۀ هفت وجب خود اوست. برخی پای فراتر گذاشتند و گفتند که خدا بصورت انسان است و چون جوان بی مویی است که موی زلفانش پر جعد و شکن است و یا گویند که چون پیرمردی است با محاسن و موی سری سپید و سیاهرنگ. (از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ص 287 به اختصار) : استاد ابوبکر در حضرت بود سخن کرامیان بمیان افتاد و اعتقاد ایشان درتجسیم و تشبیه و اغالیط آن گروه در آیات و اخبار متشابه و مزلت قدم ایشان در اغترار بظواهر نصوص بر رای سلطان معروض شد... و غیظ و غصۀ تجسیم و حوالت تشبیه در سینۀ استاد ابوبکر موج میزد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران صص 431- 432). با تمام این نهی شدید باز جماعتی از متکلمین در تأویل آیات قرآنی و بیان صفات و ذات خداوند تعالی کلماتی استعمال کردند که از آن رایحۀ تشبیه و تجسیم استشمام شد و فرقۀ مزبور که مشبهه و مجسمه خوانده شدند مورد اعتراض عامۀ مسلمین و ارباب نظر و استدلال قرار گرفتند. (خاندان نوبختی تألیف اقبال ص 40). رجوع به مجسمه و کرامیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برنجانیدن و تکلیف کردن. (زوزنی). تکلیف کردن بر کسی در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رنجانیدن و تکلیف کردن کسی را در کاری. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَوْ وُ)
تلثم. (اقرب الموارد). رجوع به تلثم شود، بوسیدن و بوسه دادن چیزی را و این لفظ را به سین مهمله نوشتن خطاست. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جیم نوشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
انبوه گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، پیمودن پیمانۀ سربرآورده را بعد پری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیمانه را لبریز گذاشتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بزیر سینه گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخثیم
تصویر تخثیم
پهناوراندن پهناور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجحیم
تصویر تجحیم
تیز در کسی نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجذیم
تصویر تجذیم
بریدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجزیم
تصویر تجزیم
عاجز گشتن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجسیم
تصویر تجسیم
تناور گردانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجشیم
تصویر تجشیم
رنج رساندن رنجه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
چفته بستن (چفته اتهام)، بزهکار دانستن گنهکار شمردن بزه مند کردن کسی را بگناه نسبت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلثیم
تصویر تلثیم
بوسه نهادن بوسه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تأثیم
تصویر تأثیم
((تَ))
کسی را به گناه نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویرسازی، تجسّم
دیکشنری اردو به فارسی