بزرگ داشتن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عزت کردن و تعظیم کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تعظیم کردن. (فرهنگ نظام). تعظیم و تکریم و گرامی داشتگی. (ناظم الاطباء) : شادمان باد و بر هر مهی او را تبجیل کامران باد و بر هر شهی او را تعظیم. فرخی. و حاجب بزرگ عبداﷲ طاهر بیش از همه او را تبجیل و مراعات و معذرت پیوست. (تاریخ بیهقی). سلطان در ترتیب و تبجیل قدرو تمشیت کار و تمهید رونق او به همه غایتی برسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 438). بهاءالدوله در اجلال و اکرام و تحصیل مرام و تبجیل محل آنچه لایق جلالت حال سلطان و موافق کمال و فضایل او بود تقدیم داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 388) ، بجل گفتن کسی را، یعنی بس است و بسنده است ترا جایی که رسیدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بزرگ داشتن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عزت کردن و تعظیم کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تعظیم کردن. (فرهنگ نظام). تعظیم و تکریم و گرامی داشتگی. (ناظم الاطباء) : شادمان باد و بر هر مهی او را تبجیل کامران باد و بر هر شهی او را تعظیم. فرخی. و حاجب بزرگ عبداﷲ طاهر بیش از همه او را تبجیل و مراعات و معذرت پیوست. (تاریخ بیهقی). سلطان در ترتیب و تبجیل قدرو تمشیت کار و تمهید رونق او به همه غایتی برسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 438). بهاءالدوله در اجلال و اکرام و تحصیل مرام و تبجیل محل آنچه لایق جلالت حال سلطان و موافق کمال و فضایل او بود تقدیم داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 388) ، بَجَل گفتن کسی را، یعنی بس است و بسنده است ترا جایی که رسیدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بسی فاواگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسی واگردانیدن. (زوزنی). بسیار گردانیدن. (آنندراج). در تاج العروس آرد: و جوّل تجوالاً، عن سیبویه قال و التفعال بناء موضوع للکثره کفعلت فی فعلت وفی العباب جال تجوالاً و فی التهذیب جوّل البلاد تجویلاً، ای جال فیها کثیراً... (تاج العروس ج 7 ص 266)
بسی فاواگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسی واگردانیدن. (زوزنی). بسیار گردانیدن. (آنندراج). در تاج العروس آرد: و جَوَّل َ تجوالاً، عن سیبویه قال و التفعال بناء موضوع للکثره کفعلت فی فعلت وفی العباب جال تجوالاً و فی التهذیب جَوَّل َ البلاد تجویلاً، ای جال فیها کثیراً... (تاج العروس ج 7 ص 266)