- تجبر
- گردنکشی کردن
معنی تجبر - جستجوی لغت در جدول جو
- تجبر
- خود را بزرگ نشان دادن، تکبر
- تجبر ((تَ جَ بُّ))
- خود را بزرگ نشان دادن، سرکشی، گردنکشی، زورگویی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متکبر، ستم کننده
چاره اندیشی
بازرگانان، سوداگران
بزرگی نمایی، خود بزرگ بینی
خبر خواستن
لرزیدن از خشم
با اندیشه از پی کاری فرا شدن، بیندیشیدن، تبصر و تامل و تفهم در امری
شکیبائی کردن
بزرگوار شدن، بزرگ منشی
فرانسوی پیکه برگه ای کوچک که ادارات پست طبع و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره نامه و محمول الصاق کنند
گشن پذیری خرمای ماده
بازرگانها، تاجرها
نام طایفه ای از قبیله کنده
افتادن، منهدم شدن
آزمایش
شکسته بندی
خرامیدن
کبر و سرکشی و غرور
صبر کردن، شکیبایی کردن
تاجرها، بازرگانان، بازارگانان، جمع واژۀ تاجر
بزرگی به خود گرفتن، خود را بزرگ پنداشتن، بزرگ منشی نمودن، بزرگی فروختن به دیگران
اندیشیدن، اندیشه کردن، در عاقبت کاری اندیشیدن، چاره اندیشی
شکسته بند
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
تکه کاغذی کوچک و چسبناک که اداره پست چاپ و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره به نامه و محمول الصاق کند
تکۀ کاغذ کوچک چهارگوشه که روی آن عکس شخص یا چیزی و نرخ معیّنی چاپ شده و در پست خانه روی پاکت ها می چسبانند یا در ادارات دیگر روی نامه ها و اسناد چسبانده می شود
پردۀ بزرگ و ضخیم که در وسط حیاط یا اتاق برپا کنند تا قسمتی از آن از قسمت دیگر جدا شود