ملطی. ثالس. از حکمای ’مکتب ایونی’ از قدیمترین و معروفترین دانشمندان هفتگانه است که در حدود 640ق. م. در ملیطه متولد شد. وی در هندسه و نجوم دستی داشته و کسوف سال 585 قبل از میلاد را پیش بینی کرد و آب را مادهالمواد میدانست. خاصیت کهربا را دریافت و گمان می کرد که قدرت جذب کهربا بر اثر وجود روح در آن شی ٔ است و ارتفاع هرم را از روی اندازه گیری سایه بدست آورد و در هندسه هم کشفیاتی دارد و در حدود سال 548 قبل از میلاد درگذشت. رجوع به ثالس و ثالیس و تالیس و طالس شود
ملطی. ثالس. از حکمای ’مکتب ایونی’ از قدیمترین و معروفترین دانشمندان هفتگانه است که در حدود 640ق. م. در ملیطه متولد شد. وی در هندسه و نجوم دستی داشته و کسوف سال 585 قبل از میلاد را پیش بینی کرد و آب را مادهالمواد میدانست. خاصیت کهربا را دریافت و گمان می کرد که قدرت جذب کهربا بر اثر وجود روح در آن شی ٔ است و ارتفاع هرم را از روی اندازه گیری سایه بدست آورد و در هندسه هم کشفیاتی دارد و در حدود سال 548 قبل از میلاد درگذشت. رجوع به ثالس و ثالیس و تالیس و طالس شود
جمع واژۀ مجلس و مجلسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مجلس. (غیاث) (آنندراج). انجمنها و مجلسها. (ناظم الاطباء) : یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا یفسح اﷲ لکم. (قرآن 11/58). و رجوع به مجلس شود
جَمعِ واژۀ مجلس و مجلسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مجلس. (غیاث) (آنندراج). انجمنها و مجلسها. (ناظم الاطباء) : یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا یفسح اﷲ لکم. (قرآن 11/58). و رجوع به مجلس شود
هویدا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تجالینا، ای انکشف حال کل منا لصاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجالیا تجالیاً، انکشف حال کل منهما لصاحبه، آشکارا شدن حال هر یک مردوست خود را. (از قطر المحیط). هویدا شدن هر کس مردوست خود را. (از اقرب الموارد)
هویدا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تجالینا، ای انکشف حال کل منا لصاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجالیا تجالیاً، انکشف حال کل منهما لصاحبه، آشکارا شدن حال هر یک مردوست خود را. (از قطر المحیط). هویدا شدن هر کس مردوست خود را. (از اقرب الموارد)
اتحاد در جنس (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و معالتجانس التآنس. (اقرب الموارد). همجنس بودن. (فرهنگ نظام). مجانست. همانندی، (اصطلاح علم کلام) تجانس و مجانست هر دو در اصطلاح علم کلام در مورد اتحاد جنس استعمال میشود. مانند: انسان و فرس که هر دو از اقسام وحدت میباشند. چنانکه در شرح مواقف و اطول بیان شده است و از استعمالات حکما استنباطشده معلوم گردیده است که حکما نیز تجانس را در مورداتحاد جنس استعمال میکنند. (کشاف اصطلاحات الفنون)
اتحاد در جنس (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : و معالتجانس التآنس. (اقرب الموارد). همجنس بودن. (فرهنگ نظام). مجانست. همانندی، (اصطلاح علم کلام) تجانس و مجانست هر دو در اصطلاح علم کلام در مورد اتحاد جنس استعمال میشود. مانند: انسان و فرس که هر دو از اقسام وحدت میباشند. چنانکه در شرح مواقف و اطول بیان شده است و از استعمالات حکما استنباطشده معلوم گردیده است که حکما نیز تجانس را در مورداتحاد جنس استعمال میکنند. (کشاف اصطلاحات الفنون)