جدول جو
جدول جو

معنی تجادل - جستجوی لغت در جدول جو

تجادل
جدال کردن، با هم جنگ و ستیز کردن
تصویری از تجادل
تصویر تجادل
فرهنگ فارسی عمید
تجادل(اِ تِ)
با یکدیگر جدل کردن. (زوزنی). با هم خصومت کردن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر جدال کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). با هم گشتن در حرب
لغت نامه دهخدا
تجادل
با یکدیگر جدل کردن
تصویری از تجادل
تصویر تجادل
فرهنگ لغت هوشیار
تجادل((تَ دُ))
با هم ستیزیدن، جدال کردن
تصویری از تجادل
تصویر تجادل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعادل
تصویر تعادل
با هم برابر شدن، با یکدیگر راست آمدن، با هم میزان و برابر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
با هم عوض کردن، بدل کردن، معاوضه کردن، عوض وبدل گرفتن از هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاهل
تصویر تجاهل
خود را به نادانی زدن، به نادانی تظاهر کردن، خود را نادان نشان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجالد
تصویر تجالد
شمشیر زدن، جنگ کردن با شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ دِ)
با هم خصومت کننده. (آنندراج). با یکدیگر خصومت کننده. (ناظم الاطباء). تثنیۀ این کلمه ’متجادلین’ است یعنی دو تن که با یکدیگر جدل کنند. (از یادداشت دهخدا). و رجوع به تجادل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجادع
تصویر تجادع
با هم دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاهل
تصویر تجاهل
نادانی نمودن، خود را به نادانی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی کننده پیکارنده، جمع مجدل، کوشک ها ستیزنده، خصومت کننده جمع مجادلین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجالد
تصویر تجالد
یکدیگر را با شمشیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
با هم معاوضه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برابری - تراز مندی، همترازی با هم برابر شدن راست آمدن همتابودن، 2 برابری، هنگامی که جسمی درحال تعادل است که منتجه همه نیروهای واردبرآن برابر صفر باشد، در اجسام متکی تا وقتی که خط قایم مار از مرکز ثقل آنها داخل سطح اتکا باشد جسم بحال تعادل خواهد ماند، جمع تعادلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجادل
تصویر متجادل
با هم خصومت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجادل
تصویر متجادل
((مُ تَ دِ))
با هم خصومت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
((تَ دُ))
معاوضه، عوض و بدل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجاهل
تصویر تجاهل
((تَ هُ))
خود را به نادانی زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجالد
تصویر تجالد
((تَ لُ))
جنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
((تَ دُ))
با هم برابر شدن، برابری، هنگامی جسمی در تعادل است که منتجه همه نیروهای وارد بر آن برابر صفر باشد (فیزیک)، وضعیتی که شخص در آن حالت مطلوب و طبیعی دارد و در برابر محرک ها واکنش طبیعی از خود نشان می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
داد و ستد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
ترازمندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
Balance, Equilibrium
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
équilibre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
баланс , равновесие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
Gleichgewicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
баланс , рівновага
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
równowaga
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
平衡
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
equilíbrio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
equilibrio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
equilibrio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
balans, evenwicht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
ความสมดุล , สมดุล
دیکشنری فارسی به تایلندی