جدول جو
جدول جو

معنی تتلیص - جستجوی لغت در جدول جو

تتلیص
(اِ)
نرم و هموار گردانیدن چیزی. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تتلیص
هموار کردن نرم کردن
تصویری از تتلیص
تصویر تتلیص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخلیص
تصویر تخلیص
خلاصه کردن، رها کردن، آزاد ساختن، خلاص کردن، خالص کردن، ویژه گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نگذاشتن چیزی نزد کسی از مال خود. (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کم شیر شدن گوسپندان. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در پی کسی رفتن، نزدیک بمردن رسیدن، نماز نوافل را تابع فرائض ساختن، ادا کردن نذر خود را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تتبع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). در پی چیزی شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تتلیت حقی، ای تتبعته حتی استوفیته . (اقرب الموارد). تتلیت حقی حتی استوفیته، ای تتبعته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ تِ)
هندی چوچی. (الفاظ الادویه ص 72). نوعی سداب که در دفع نوبه بکار میبرند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ کُ)
همیشگی نمودن در رفتار و روش، برچیدن و گرد آوردن پیراهن را و فراهم آمدن و برچیدن آن. (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تخلیص میان دوپا هنگام دشنام دادن و یا در جنگ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُءْ)
رهانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفلص. انفلاص. تملص. تخلیص. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نرم و تابان گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تملیس و تفریق چیزی. (اقرب الموارد). تملیس چیزی. (المنجد) : دلص السیل الحجر، اذا ملسه، کقوله صفاً دلصته السیل اخلق. (اقرب الموارد) ، نرم گردانیدن زره. (المنجد) (اقرب الموارد). نرم و تابان گردانیدن زره. (متن اللغه). درفشان گردانیدن زره. (زوزنی). درخشان و مذهب ساختن زره. (از متن اللغه) ، برکندن موی پیشانی. (اقرب الموارد) (المنجد) ، گاییدن بیرون کس. (منتهی الارب) (آنندراج). گاییدن بیرون کس و درمالی کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ویژه کردن. (زوزنی) (دهار). ویژه و بی آمیغ کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصفیه و جدا کردن چیزی از غیر آن. (اقرب الموارد) (المنجد) ، برهانیدن. (زوزنی) (دهار). رهانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاک کردن و رهانیدن. (آنندراج). نجات دادن. (اقرب الموارد) (المنجد) : که اگر حسودان بغرض گویند شتر است و گرفتار آیم کرا غم تخلیص من باشد و تفتیش حال من کند. (گلستان) ، گداختۀ زر و جز آن دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اعطای خلاص و آن مانند چیزی است. (اقرب الموارد) (المنجد). ودر حدیث شریح است که: انه قضی فی قوس کسرها رجل بالخلاص، ای بمثلها، یعنی شریح در قضاوت حکم به مثل کرد. (از اقرب الموارد) ، خلاصه گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن خلاصه. (اقرب الموارد) (المنجد) : و زر از آنجا استخراج کرده به دارالضرب فرستاد. بعد از سبک و تخلیص مقدار هزار دینار حاصل شد. (از ترجمه محاسن اصفهان)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
استوار کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). محکم کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استوار کردن. (آنندراج) ، راست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ترص المیزان، راست و متعادل ساخت ترازو را. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع کردن مال و بازداشتن آن را از دیگری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گردآوردن وبازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
پر کردن و لبریزنمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ)
درد شکم آوردن. تخمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تتریص
تصویر تتریص
استوا کردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن مال و باز داشتن آنرا از دیگری و بمعنای پر کردن و لبریز نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتلید
تصویر تتلید
گرد آوردن و باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفلیص
تصویر تفلیص
رهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیص
تصویر تقلیص
همیشگی نمودن در رفتارو روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلیص
تصویر تدلیص
نرم و تابان گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیص
تصویر تخلیص
ویژه گردانیدن، رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلیص
تصویر تخلیص
((تَ))
رها کردن، خلاصه و مختصر کردن، خالص کردن
فرهنگ فارسی معین
لوله ی چوبی جهت خارج کردن پیشاب نوزاد از گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی