از پی فراشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیروی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پیروی و متابعت. (فرهنگ نظام) ، پی در پی طلب کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). طلب کردن کسی را برفتن در پی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در پی چیزی رفتن بطلب آن. (غیاث اللغات) (آنندراج). با جد و جهد چیزی را طلب کردن. (ناظم الاطباء). تفحص و تلاش. (غیاث اللغات) (آنندراج) (المنجد) (ناظم الاطباء). کوشش. (ناظم الاطباء). جستجو و تفحص. (فرهنگ نظام) : تا همت بتحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. (کلیله و دمنه). از سمرقند بر عزیمت تتبع ایشان بر راه بخارا بجانب جند رفت. (جهانگشای جوینی)
از پی فراشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیروی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پیروی و متابعت. (فرهنگ نظام) ، پی در پی طلب کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). طلب کردن کسی را برفتن در پی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در پی چیزی رفتن بطلب آن. (غیاث اللغات) (آنندراج). با جد و جهد چیزی را طلب کردن. (ناظم الاطباء). تفحص و تلاش. (غیاث اللغات) (آنندراج) (المنجد) (ناظم الاطباء). کوشش. (ناظم الاطباء). جستجو و تفحص. (فرهنگ نظام) : تا همت بتحصیل علم و تتبع اصول و فروع آن مصروف گردانید. (کلیله و دمنه). از سمرقند بر عزیمت تتبع ایشان بر راه بخارا بجانب جند رفت. (جهانگشای جوینی)
منهمک شدن در نوشیدن شراب و لازم گرفتن آنرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فراخ رفتن و پاها را در رفتار از هم جدا نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفکک. (اقرب الموارد) (المنجد) ، پنهان بیرون شدن و گذشتن. (از اقرب الموارد)
منهمک شدن در نوشیدن شراب و لازم گرفتن آنرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فراخ رفتن و پاها را در رفتار از هم جدا نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفکک. (اقرب الموارد) (المنجد) ، پنهان بیرون شدن و گذشتن. (از اقرب الموارد)
بالا برآمدن آفتاب، یا در وسط آسمان رسیدن یا از ابر بیرون آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). انصلاع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، برطرف شدن ابر آسمان. (از اقرب الموارد)
بالا برآمدن آفتاب، یا در وسط آسمان رسیدن یا از ابر بیرون آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). انصلاع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، برطرف شدن ابر آسمان. (از اقرب الموارد)
سیر بخوردن. (زوزنی). پرشکم شدن از سیری یا سیراب گردیدن تا آنکه به اضلاع رسد آب و یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کان یتضلع من زمزم. (اقرب الموارد)
سیر بخوردن. (زوزنی). پرشکم شدن از سیری یا سیراب گردیدن تا آنکه به اضلاع رسد آب و یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کان یتضلع من زمزم. (اقرب الموارد)
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی). شکافته و بریده شدن و ترکیدن پای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تشقق: تفلعت البطیخته. و از ابن فارس: تفلعت البیضه، ای انفلقت. (از اقرب الموارد)
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی). شکافته و بریده شدن و ترکیدن پای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تشقق: تفلعت البطیخته. و از ابن فارس: تفلعت البیضه، ای انفلقت. (از اقرب الموارد)
از ’ول ع’، آن که پوشیده شود بر او کار کسی و نمی داند که زنده است یا مرده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بی اطلاع ازحالت شخص خصوصاً از حیات و ممات وی. (از ناظم الاطباء). رجوع به اتلاع شود
از ’ول ع’، آن که پوشیده شود بر او کار کسی و نمی داند که زنده است یا مرده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بی اطلاع ازحالت شخص خصوصاً از حیات و ممات وی. (از ناظم الاطباء). رجوع به اتلاع شود
زن خوب رو. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بسیار نگرندۀ چپ و راست. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آن که گردن ستیخ کند. (آنندراج). کسی که برمی آورد سر را و ستیخ نماید گردن را برای شنیدن و یا دیدن چیزی، روز بلند برآمده. (ناظم الاطباء)
زن خوب رو. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بسیار نگرندۀ چپ و راست. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آن که گردن ستیخ کند. (آنندراج). کسی که برمی آورد سر را و ستیخ نماید گردن را برای شنیدن و یا دیدن چیزی، روز بلند برآمده. (ناظم الاطباء)
ستیهیدن و خودرائی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). لجاج ورزیدن. (از قطر المحیط) ، بر روی درافتادن در بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بر روی درافتادن در بدی و شتاب نمودن بدان. (از قطر المحیط)
ستیهیدن و خودرائی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). لجاج ورزیدن. (از قطر المحیط) ، بر روی درافتادن در بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بر روی درافتادن در بدی و شتاب نمودن بدان. (از قطر المحیط)
نام شهری بوده است از خزران بابارۀ محکم و نعمت. صاحب حدود العالم درباره آن چنین آرد:... ختلع، لکن سور مسط (= مسقط؟ شهرهایی اندر خزران همه بارهای محکم و نعمت و خواستۀ ملک خزران بیشتر از باژ دریاست. (حدود العالم چ ستوده ص 193)
نام شهری بوده است از خزران بابارۀ محکم و نعمت. صاحب حدود العالم درباره آن چنین آرد:... ختلع، لکن سور مسط (= مسقط؟ شهرهایی اندر خزران همه بارهای محکم و نعمت و خواستۀ ملک خزران بیشتر از باژ دریاست. (حدود العالم چ ستوده ص 193)
منتظر و چشم دوخته بر کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سر ستیخ کننده تا برخیزد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در پیش شونده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در پیش رونده. (آنندراج). و رجوع به تتلع شود
منتظر و چشم دوخته بر کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سر ستیخ کننده تا برخیزد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در پیش شونده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در پیش رونده. (آنندراج). و رجوع به تتلع شود