جدول جو
جدول جو

معنی تبییت - جستجوی لغت در جدول جو

تبییت
(اِ تِ)
شبیخون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی). شبیخون برآوردن بر کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، بشب کاری ساختن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی) (آنندراج). بشب کاری کردن. (زوزنی) (دهار). ارادۀ کاری کردن در شب و تدبیر آن نمودن. (اقرب الموارد). تدبیر کاری کردن در شب. (قطر المحیط). ارادۀ کاری کردن در شب و تدبیر آن نمودن و اندازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قال اﷲ تعالی: اذ یبیتون ما لایرضی من القول، ای یدبرون و یقدرون. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بشب انداختن کاری را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) :کان لایبیت مالاً و لایقیّله ، ای اذا جأه مال ٌ لایمسکه الی اللیل و لا الی القائله بل یعجّل قسمته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پیراستن و خشاره کردن خرمابن را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از حال بگردانیدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ کتابخانه سازمان ص 189)
لغت نامه دهخدا
تبییت
شبیخون زدن
تصویری از تبییت
تصویر تبییت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی، از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبییض
تصویر تبییض
سفید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبیین
تصویر تبیین
توضیح، تفسیر، آشکار ساختن، بیان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
کسی را به بانگ خواندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بانگ کردن و خواندن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیش اﷲ وجهه، سپید و نیکو گرداند خدا روی او را. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خبر پرسیدن و بسیار سؤال کردن از کسی. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بنته بکذا، ساکت کردن و غالب شدن او را بحجت. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بنته الحدیث، هرچه در دل داشت با وی در میان نهاد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دختر زائیدن: بنتت المراءه، ولدت بنتاً. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَلْ لُ)
پر کردن آوند را، آسان و سهل گردانیدن رخت و سامان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کیت جهازک اما کنت مرتحلاً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
توشه دادن کسی را، نیک بریدن چیزی را، بت ّ یعنی طیلسان دادن کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و منه حدیث علی رضی اﷲ عنه لقنبر: تبتهم، ای اعطهم بالبتوت. (منتهی الارب). رجوع به تبتت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
غلبه کردن و خاموش گردانیدن. (از قطر المحیط). غلبه کردن به حجت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ساکت کردن. (ناظم الاطباء) ، تحری. (منتهی الارب) (آنندراج). و منه قول بعض الشافعیه فی اشتباه القبله: اذا لم یمکنه الاجتهاد صلّی علی التبخیت. (منتهی الارب) ، سخن گفتن از روی بی عقلی و حماقت، خوشبخت شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زدن کسی را با شمشیر و عصا و امثال آنها. (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیش آمدن کسی را بمکروه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غلبه کردن به حجت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بملامت خاموش کردن. (زوزنی) : بکته حتی اسکته . (از اقرب الموارد) ، تقریع و تعنیف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). درشتی و سرزنش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح منطق) ، جدل: اما جدل در قیاسی بود که آن را تبکیت خوانند. (اساس الاقتباس ص 325). رجوع به جدل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فروماندن در راه بسببی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : بیغ به تبییغاً، انقطع به. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سپید کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ضد سیاه کردن. (تاج العروس ج 5 ص 13) (منتهی الارب). سپید گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، مشک از آب و انا از شیر پر کردن. (تاج المصادر بیهقی). بنا بنقل صاغانی و جوهری مجازاً تبییض مشک، پر کردن آن از آب و شیر. (تاج العروس ایضاً ص 14) (از ذیل اقرب الموارد) ، صاغانی و صاحب اللسان آورده اند که تبییض بمعنی خالی کردن چیزی است و این معنی هم مجازی است و ضد است. (تاج العروس ایضاً ص 14). خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از ذیل اقرب الموارد). پر گردانیدن و خالی نمودن چیزی را و از لغات اضداد است. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نصال افکندن بهمی. (قطر المحیط). نصال افکندن گیاه بهمی و آن پیکان مانندیست که بر برگ آن ظاهر میشود و می افتد، جامۀ سپید پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به پنهان آگاهانیدن کسی را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، بریدن گوشت و قسمت کردن آن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
روغن زیت دادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). روغن زیت توشه دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). روغن زیتون توشه دادن. (ناظم الاطباء). روغن زیتون را به قوم توشه دادن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، روغن زیتون در چراغ ریختن. (از اقرب الموارد) ، طلا کردن چیزی را به روغن زیتون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
همراهی و پیروی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَطْ طُءْ)
میرانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبنیت
تصویر تبنیت
خبر پرسیدن و بسیار سئوال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبویت
تصویر تبویت
باب باب کردن کتاب یا نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبیبت
تصویر تبیبت
شبیخون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبییح
تصویر تبییح
بریدن گوشت، بخش کردن گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبییض
تصویر تبییض
سپید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبیین
تصویر تبیین
هویدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
خاموش کردن زبان بند کردن، زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی، پیش آمدن کسی را بمکروه. 4 غلبه کردن بحجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهییت
تصویر تهییت
بانگ کردن و خواندن کسیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
((تَ بَ یَّ))
پیروی، دنباله روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبکیت
تصویر تبکیت
((تَ))
خاموش کردن، زبان بند کردن، زدن کسی را به شمشیر و چوب دستی، پیش آمدن کسی را به مکروه، غلبه کردن به حجت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبییض
تصویر تبییض
((تَ))
سفید کردن، پاکنویس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبیین
تصویر تبیین
((تَ))
بیان کردن، روشن کردن، توضیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی، فرمانبری
فرهنگ واژه فارسی سره
اظهار، بیان، تاویل، تعبیر، تعریف، توجیه، توصیف، توضیح، وصف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اقتفا، انقیاد، پیروی، تاسی، تمکین، متابعت، وابستگی، هواخواهی
متضاد: گردنکشی، اطاعت کردن، پیروی کردن، گردن نهی، سرسپاری
متضاد: گردن کشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مشروطیّت، مطابقت
دیکشنری اردو به فارسی