جدول جو
جدول جو

معنی تبکسیت - جستجوی لغت در جدول جو

تبکسیت
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب آرد: از ولایات مشهور ختای است. رجوع به نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 258 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی، از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکسیر
تصویر تکسیر
شکستن، درهم شکستن، شکاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوکسیت
تصویر بوکسیت
مهم ترین سنگ معدن آلومینیوم شبیه خاک رس به رنگ قرمز، قهوه ای یا سفید که حاوی بلورهای آب دار اکسید آلومینیوم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توکسین
تصویر توکسین
مادۀ سمّی پروتئینی که به وسیلۀ میکروب ها ترشح می شود، زهرابه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بِ سَ)
تبی شدید که درجۀ حرارت بیمار به حد نهایی بالا رود. رجوع به تب شود
لغت نامه دهخدا
امروزه آن را سویتیسک گویند شهری در روسیه (لیتوانی)، در ساحل نیه مون واقع است و 50000 تن سکنه دارد و دارای صنایع فلزسازی است، در 8 ژوئیه 1807 میلادی معاهده ای بین ناپلئون اول و الکساندر اول پادشاه روسیه درآنجا منعقد شد و همین معاهده سبب شد که ناپلئون برخلاف وعده های خود به فتح علیشاه مبنی بر تربیت افواج و تقویت عساکر ایرانی بوسیلۀ اسلحه و مهمات رفتار کردو ژنرال گاردان را که قبلاً بدین منظور به ایران فرستاده بود بازخواند، (از فرهنگ فارسی معین)، رجوع به لاروس و دایره المعارف فارسی ذیل کلمه تیلزیت شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
این کلمه فرانسوی و مأخوذ از ’توکسی کون’ یونانی و به معنی زهر است. و در علم پزشکی مایع سمی است که از میکربها بوجود می آید. (از لاروس). فرهنگستان ایران کلمه ’زهرآبه’ را به جای آن پذیرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران و گیاه شناسی گل گلاب ص 53 و 129 شود
لغت نامه دهخدا
راجۀ هندو که با اسکندر کبیر متحد شد و او را در فتح هند حمایت کرد، وی فرمانروای کشور بزرگی بین هند و هیمالیا بود، ابتدا سعی کرد که با یونانیان مقاومت کند ولی چون مغلوب گشت، روش خود را تغییر داد و با اسکندر همدست گردید تا بدین وسیله بر وسعت کشور خود بیفزاید، اکنون گمان کنند که تاکسیل نام این فرمانروا نبوده بلکه نام پایتخت کشور وی بود که امروزه اتوک نامیده میشود، (رجوع به مادۀ بعد و تاکسیلا شود)، قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ’تاقسیل’آرد: نام یکی از سلاطین قدیمۀ خطۀ سند واقع در شمال غربی هندوستان است، اسکندر کبیر این پادشاه را مغلوب و کشور وی را ضبط نمود اما بشخص وی بی حرمتی نکرد، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1784، 1780، 1791، 1853، 1863، و ج 3 ص 1967، 1968، 1993 و 2057 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زدن کسی را با شمشیر و عصا و امثال آنها. (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیش آمدن کسی را بمکروه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غلبه کردن به حجت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بملامت خاموش کردن. (زوزنی) : بکته حتی اسکته . (از اقرب الموارد) ، تقریع و تعنیف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). درشتی و سرزنش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح منطق) ، جدل: اما جدل در قیاسی بود که آن را تبکیت خوانند. (اساس الاقتباس ص 325). رجوع به جدل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبنیت
تصویر تبنیت
خبر پرسیدن و بسیار سئوال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبسیط
تصویر تبسیط
نشر، گستردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبویت
تصویر تبویت
باب باب کردن کتاب یا نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبییت
تصویر تبییت
شبیخون زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبسیل
تصویر تبسیل
مکروه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبکیر
تصویر تبکیر
به هنگام به نماز رسیدن، پگاه برخاستن زود بر خاستن پگاه خاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبکیع
تصویر تبکیع
نیک بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبکیل
تصویر تبکیل
در آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبکیه
تصویر تبکیه
ستایش گویان بگریستن بر وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسیف
تصویر تکسیف
پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبسیق
تصویر تبسیق
منت نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسیت
تصویر تاسیت
مولیدن اندوه نمودن نمایان کردن انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
فرنسوی فرابر اتومبیل کرایه یی که مسافران رادر داخل شهر از نقطه ای بنقطه دیگر برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسیر
تصویر تکسیر
نیک شکستن، بسیار شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
خاموش کردن زبان بند کردن، زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی، پیش آمدن کسی را بمکروه. 4 غلبه کردن بحجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمیت
تصویر تکمیت
هم آوای تفعیل پنهانداشت خشم، هیگر کردن اسپ (پالاد جنیبت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزکیت
تصویر تزکیت
پاکیزه گردانیدن بی آلایش کردن، ستودن، زکات دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکیت
تصویر تسکیت
فرو نشاندن، خاموشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکسین
تصویر توکسین
فرانسوی زهرابه سمی است که از میکربها تولید شود زهرابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکسین
تصویر توکسین
((تُ))
سمی است که از میکروب ها تولید شود، زهرابه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبکیت
تصویر تبکیت
((تَ))
خاموش کردن، زبان بند کردن، زدن کسی را به شمشیر و چوب دستی، پیش آمدن کسی را به مکروه، غلبه کردن به حجت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاکسی
تصویر تاکسی
اتومبیل کرایه ای که مسافران را در داخل شهر از نقطه ای به نقطه دیگر برد
تاکسیمتر: دستگاهی که در تاکسی نصب می شود برای نشان دادن مقدار مسافت پیموده شده تا براساس آن نرخ کرایه مسافر تعیین شود
تاکسی تلفنی: نوعی تاکسی که به وسیله تلفن آن را فرامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنکست
تصویر تنکست
اپال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبعیت
تصویر تبعیت
پیروی، فرمانبری
فرهنگ واژه فارسی سره