جدول جو
جدول جو

معنی تبودرت - جستجوی لغت در جدول جو

تبودرت
(تَ دُ)
نام ستارۀ پنجم از صورت بنات النعش در نزدهندوان مذکور در بشن پران. (ماللهند بیرونی ص 197)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبودر
تصویر کبودر
نوعی کرم کوچک آبزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبودت
تصویر عبودت
عبودیت، بندگی کردن، پرستش کردن، چاکری و خدمتگزاری کردن، خدمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبادرت
تصویر مبادرت
اقدام کردن به کاری، پیشی گرفتن، شتاب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تودره
تصویر تودره
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، جرد، ابره، شاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبادر
تصویر تبادر
پیشی گرفتن، خطور کردن به ذهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبودیت
تصویر عبودیت
بندگی کردن، پرستش کردن، کنایه از چاکری و خدمتگزاری کردن، خدمت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دُرْ رَ)
نام قریه ای به مصر
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ بَ)
پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن. (غیاث). پیشی و سبقت و تقدم و تعجیل و شتابی و چالاکی. مبادره. تبادر. پیشی. سبقت. پیش دستی. پیشی گرفتن. سبقت جستن. پیش دستی کردن. بشتافتن بسوی کسی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سبقت گرفتن. شتاب کردن. تعجیل نمودن. اقدام به امری کردن. تعجیل: پادشاهی را به مکان او مفاخرت است و دولت را به خدمت او مبادرت. (چهارمقاله، از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مبادره شود
لغت نامه دهخدا
(عُ دی یَ)
عبودیه. بندگی کردن. (غیاث اللغات) (المنجد) : و دلهای خواص و عوام بر طاعت و عبودیت بیارامید. (کلیله ص 377).
از ثری تا به ثریا به عبودیت او
همه در ذکر مناجات و قیام اند و قعود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
توئی درون توئی. با توهای بسیار: جامۀ تودرتو، تابرتا. لابرلا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، که بیکدیگر در وراه دارد: اطاقهای تودرتو، که بیکدیگر در دارند. که هر یک را به دیگر راه و در است. (یادداشت ایضاً).
- تودرتو کردن، به قصد فریب، مخلوط و درهم کردن چنانکه حسابی را: تودرتو کردن حسابی، به قصد نفع نامشروع حسابها را درهم و پیچیده کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ رْ رَ)
بلوی. صحابی است. در منابع حدیثی و تاریخی، صحابی عنوانی است که به کسی داده می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) با او دیدار داشته، به دین اسلام گرویده و مسلمان از دنیا رفته باشد. این افراد از مهم ترین پایه های انتقال آموزه های نبوی به نسل های بعد هستند. تحلیل شخصیت و عملکرد صحابه یکی از موضوعات اصلی در علم رجال، تاریخ اسلام و فقه است.
لغت نامه دهخدا
(تِ ءُ)
پادشاه گوتهای شرقی (استروگوت) و برادرزادۀ تئودوریک بزرگ است که بسال 536 میلادی درگذشت. ’امالازونت’ دختر تئودوریک بزرگ پس از درگذشت فرزندش ’اتالاریک’ برای حفظ قدرت خود بسال 534 میلادی تئودات را در حکومت و سلطنت سهیم ساخت، ولی تئودات در برکنار ساختن دخترعمویش شتاب کرد و وی را گرفته درجزیره ای محبوس و سپس او را خفه کرد. ژوستینین امپراتور به خونخواهی ’امالازونت’ برخاست و دو لشکر به فرماندهی ’مندوس’ و ’بلیزر’ برای اشغال مجدد ایتالیا فرستاد. ’مندوس’ بسرعت ’دالماسی’ را اشغال کرد و ’بلیزر’ سیسیل (صقلیه) را متصرف شد. کوشش تئودات برای متارکۀ جنگ مؤثر واقع نشد و بدست افسری کشته گشت
لغت نامه دهخدا
(تِ ءُ دِ)
شاعر و نویسندۀ یونانی از شاگردان وپیروان ایسوقراطس (ایسوکرات) و افلاطون و ارسطو بود. وی در حدود قرن چهارم قبل از میلاد در آتن درگذشت
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دیودوت بنیان گذار و قائد دولت باختر که از اتحاد باختر و سغدو مرو تشکیل یافته و از دولت سلوکی جدا شده بود (256قبل از میلاد) این دولت مدتی دوام داشت و سلوکی ها در ابتدامتعرض این دولت نشدند و بعد که خواستند آنرا به اطاعت خود درآورند بنای این دولت محکم شده بود. تئودوت پس از قیام در باختر با یک دسته از مردم به پارت رفت و ’آن دروگرس’ والی این مملکت را شکست داد. پس گرگان را گرفت و قشون نیرومندی تشکیل داد ولی بزودی درگذشت و فرزندش بنام تئودوت بحکومت رسید. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2073، 2198، 2202 و رجوع به دیوذتوس و ایران تألیف گرشمن ترجمه محمد معین ص 217 ببعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کبودر
تصویر کبودر
کرم کوچکی که در آب پیدا می شود
فرهنگ لغت هوشیار
بند گی، خاکساری بندگی پرستش خدمت، طاعت، خضوع ذلت، پرستش حق برای بزرگداشت او و بیم و شرم از او و دوستی او و آن برتر از عبودیت و بالاتر از عبادت است. بندگی پرستش خدمت، طاعت، خضوع ذلت، پرستش حق برای بزرگداشت او و بیم و شرم از او و دوستی او و آن برتر از عبودیت و بالاتر از عبادت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبادرات
تصویر تبادرات
جمع تبادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبودیت
تصویر عبودیت
بندگی و پرستش
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن، تبادر، مبادره، چالاکی، تعجیل و شتابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبویت
تصویر تبویت
باب باب کردن کتاب یا نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبصرت
تصویر تبصرت
بینائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبادر
تصویر تبادر
بهم بشتافتن، در کاری پیشی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودره
تصویر تودره
هوبره حباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودری
تصویر تودری
قدومه قدامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودره
تصویر بودره
تازی شده گرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبودیت
تصویر عبودیت
((عُ یَّ))
بندگی کردن، پرستش کردن، طاعت نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبادرت
تصویر مبادرت
((مُ دِ رَ))
پیشی گرفتن در کاری، اقدام کردن به کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبادر
تصویر تبادر
((تَ دُ))
پیشی گرفتن، شتافتن، بدون اندیشیدن، معنی را از لفظ فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تودره
تصویر تودره
((دَ رِ))
هوبره، پرنده ای است وحشی و حلال گوشت، بزرگتر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زردرنگ و خال دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبودت
تصویر عبودت
((عُ دَ))
بندگی، غلامی، طاعت، پرستش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبولرز
تصویر تبولرز
آنفولانزا
فرهنگ واژه فارسی سره
اقدام، پیشی، تعجیل، سبقت، شتاب، پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن، اقدام کردن، دست یازیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بندگی، رقیت، ستایش، طاعت، عبادت، نماز، نیایش
متضاد: آزادگی، حریت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
در هم و برهم نامرتب –کلاف سر درگم و آشفته
فرهنگ گویش مازندرانی