جدول جو
جدول جو

معنی تبهنس - جستجوی لغت در جدول جو

تبهنس
(اِ)
خرامیدن. (از زوزنی). تبختر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و منه قول بشر بن عوانه یصف الاسد: تبهنس اذا تقاعس عنه مهری... (اقرب الموارد). خرامیدن و برفتارشیر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تبهنس
تبخیر، خرامیدن
تصویری از تبهنس
تصویر تبهنس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
برنس (کلاه دراز و جامۀ کلاه دار، از پیراهن و جبه و بارانی و مانند آن) پوشیدن. (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ناگاه رسیدن کسی از جایی بی هیچ چیز. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). ناگاه رفتن کسی ازجایی بدون آنکه با او چیزی باشد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بناز خرامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تبهرس، تبختر کبراً، یقال مر یتبهرس و یتهبرس، ای یتبختر. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
گران سطبر.
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبهرس
تصویر تبهرس
خرامش خرامیدن به ناز راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار