- تبنی
- بفرزندی پذیرفتن
معنی تبنی - جستجوی لغت در جدول جو
- تبنی
- به فرزندی پذیرفتن، فرزندخواندگی
- تبنی ((تَ بَ نّ))
- به فرزندی پذیرفتن، پسرخواندگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دروغبافی
تاخیر کردن او، پس ماندن از چیزی
خبر پرسیدن و بسیار سئوال کردن
ساخت و پاخت، سازش
خمیده شدن
چشم دوزی چشم ناگیری
فرودش پستیدن، نزدیک شدن -1 نزدیک آمدن، پایین آمدن پست شدن، نزدیکی، پستی، جمع تدنیات. پست شدن
گمان بردن
برگشتن، دگر شدن، نرمکاری، افسون کردن
رنجیدن، رنجاندن
سراییدن، سرود گفتن
بر نام یابی (برنام لقب کنیه)
آرزو کردن
مبارکباد دادن کسی را
دزد و عیارو راهزن
درنگ کردن، انتظار نمودن درنگ دیر کاری آهستگی سستی سستکاری گیاخن درنگ کردن ایست کردن آهسته کردن، سستی کردن تاخیر کردن، آهستگی درنگ، تاخیر
با یکدیگر قراری نهادن، نهانی پیمان بستن
بیزاری، دوری کردن
بیابان نشینی، بر آمدن، آشکار شدن آشکار گشتن
دو تا شدن، بدو در آمدن
گناه بستن، دوراندن، پرهیزاندن
طبق چوبی بقالان و میوه فروشان
زنده و باقی گذاشتن
طلبیدن چیزی را، جستن
پس انداختن کار و تاخیر در آن
طبقی باشد لب گردان از مس و نقره و طلا
بجای آوردن، پیدا کردن
تباهی، فساد، خرابی
نکاح کردن، فرود آمدن و مقیم شدن در آن، جا دادن
مکر، حیله، محیل، مکار
دو تا شدن، خمیدن، خم وراست شدن
کج شدن، خمیده شدن، مهربانی کردن