دهی است از دهستان نیم بلوک در بخش قاین شهرستان بیرجند که در 48 هزارگزی شمال باختری قاین واقع است. کوهستانی ومعتدل است و 60 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان نیم بلوک در بخش قاین شهرستان بیرجند که در 48 هزارگزی شمال باختری قاین واقع است. کوهستانی ومعتدل است و 60 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ابتلال. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب). تر شدن. (تاج المصادر بیهقی). تر گردیدن، به شدن از بیماری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نیکوحال شدن بعد از لاغری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غریدن شیر و خاک برانگیختن او بچنگال. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
ابتلال. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب). تر شدن. (تاج المصادر بیهقی). تر گردیدن، به شدن از بیماری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نیکوحال شدن بعد از لاغری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غریدن شیر و خاک برانگیختن او بچنگال. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
پاک چرانیدن گیاه زمین را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چریدن گوسپند همه گیاه زمین را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چریدن شتر هر چیز که در زمین بود. (از قطر المحیط) ، پنهان طلب کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خواستن چیزی را. (از اقرب الموارد). به دل میل کردن و جستن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
پاک چرانیدن گیاه زمین را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چریدن گوسپند همه گیاه زمین را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چریدن شتر هر چیز که در زمین بود. (از قطر المحیط) ، پنهان طلب کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خواستن چیزی را. (از اقرب الموارد). به دل میل کردن و جستن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
ضدتجلد (در مرد و جنبنده). (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تردد مرد و جنبنده در حال تحیر. (اقرب الموارد). تردد مرد در حال تحیر. (قطر المحیط). متحیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : علهت تبلد فی نهاء صعائد. لبید (از اقرب الموارد). ، به تکلف بلادت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کندی ذهن. (غیاث اللغات) ، تلهف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دریغ خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسوس خوردن. (فرهنگ نظام) : ساءکسب مالاً او تقوم نوائح علی بلیل مبدیات التبلد. (اقرب الموارد) ، برگردانیدن دو کف دست از اندوه. (قطر المحیط). برگردانیدن هر دو کف دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دست بر دست زدن مرد از غم و درد. (از قطر المحیط). دست بر دست زدن چنانکه آواز کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) ، تسلط امیر بر شهر دیگری. (قطر المحیط). مسلط شدن بر شهر دیگری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فروکش شدن بزمینی که کسی در آن نباشد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از ضعف بزمین افتادن. (اقرب الموارد). بزمین افتادن. (قطر المحیط). افتادن بسوی زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افتادن بر زمین. (فرهنگ نظام) ، خود را بلند نشان دادن. (فرهنگ نظام). ظاهراً در این معنی تصحیفی رخ داده و صحیح ’خود را بلید نشان دادن’ است
ضدتجلد (در مرد و جنبنده). (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تردد مرد و جنبنده در حال تحیر. (اقرب الموارد). تردد مرد در حال تحیر. (قطر المحیط). متحیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : علهت تبلد فی نهاء صعائد. لبید (از اقرب الموارد). ، به تکلف بلادت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کندی ذهن. (غیاث اللغات) ، تلهف. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دریغ خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسوس خوردن. (فرهنگ نظام) : ساءَکسب مالاً او تقوم نوائح علی بلیل مبدیات التبلد. (اقرب الموارد) ، برگردانیدن دو کف دست از اندوه. (قطر المحیط). برگردانیدن هر دو کف دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دست بر دست زدن مرد از غم و درد. (از قطر المحیط). دست بر دست زدن چنانکه آواز کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) ، تسلط امیر بر شهر دیگری. (قطر المحیط). مسلط شدن بر شهر دیگری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فروکش شدن بزمینی که کسی در آن نباشد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از ضعف بزمین افتادن. (اقرب الموارد). بزمین افتادن. (قطر المحیط). افتادن بسوی زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افتادن بر زمین. (فرهنگ نظام) ، خود را بلند نشان دادن. (فرهنگ نظام). ظاهراً در این معنی تصحیفی رخ داده و صحیح ’خود را بلید نشان دادن’ است
بزرگ منش. (تاج المصادر بیهقی). متکبر. گردن کش. مؤنث: بلخاء، نام مردی از یهود اهل اسکندریه که کیش عیسوی گرفت و در سال 54 میلادی به افسس آمده اظهار ایمان کرد
بزرگ منش. (تاج المصادر بیهقی). متکبر. گردن کش. مؤنث: بَلْخاء، نام مردی از یهود اهل اسکندریه که کیش عیسوی گرفت و در سال 54 میلادی به افسس آمده اظهار ایمان کرد
ابله شدن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابله و نادان شدن. (آنندراج) ، استعمال البله. خود را بگولی زدن. (از قطر المحیط). خود را احمق نمودن بی آنکه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بدون راهنما و پرسش از راه به یکسو شدن. (از قطر المحیط). تبله المفازه، تعسف من غیر هدایه و لامسئله. (از اقرب الموارد). بی راه رفتن بدون راهنما و استفسار از کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گم شده را جستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
ابله شدن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابله و نادان شدن. (آنندراج) ، استعمال البله. خود را بگولی زدن. (از قطر المحیط). خود را احمق نمودن بی آنکه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بدون راهنما و پرسش از راه به یکسو شدن. (از قطر المحیط). تبله المفازه، تعسف من غیر هدایه و لامسئله. (از اقرب الموارد). بی راه رفتن بدون راهنما و استفسار از کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گم شده را جستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)