- تبلخ
- تکبر، بزرگ منشی کردن
معنی تبلخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسیار گردیدن، سطبر شدن
لغزیدن
پوسته پوسته شدن
مشک آلایی (مشک از سنسکریت)
گردنکشی بی فرمانی
گردنکشی کردن، بزرگی نمودن
ابله شدن، نادان شدن
اکتفا و بسنده نمودن به آن، سخت شدن بیماری
جست و جوی، خواستن و یافتن
متحیر شدن، کندی ذهن
گشاده روئی و خندیدن، روشن شدن، هویدا شدن امر
شک و تردید
روشن و آشکار شدن
مرد متبکر و بزرگ منش
چیزی که دارای مزه ناگوار و غیر مطبوعی باشد، خلاف شیرین
دشمنی، کینه
تکبر، بزرگ منشی
ظرف شراب،برای مثال بهای یاسمن و چکریم فرست امروز / که دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار (سوزنی- مجمع الفرس - بلخ)
ظرف شراب،
چین و شکن و ناهمواری سطح چیزی، مثل ناهمواری پوست بادام، برای مثال دیدۀ دشمنت ز کینۀ تو / همچو بادام درگرفته تبل (عثمان مختاری - لغتنامه - تبل)
کینه، دشمنی
دارای طعم تلخی، کنایه از آدم تند و بدخو، کنایه از ناخوشایند، سخت مثلاً دوران تلخ، کنایه از شراب
Bitter, Acerbically
едко , горький
scharf, bitter
їдко , гіркий
cierpko, gorzki
苦涩地 , 苦的
de maneira ácida, amargo
acerbicamente, amaro
de manera ácida, amargo
de manière acide, amer