- تبطر
- سر کشی، سر مستی سرکشی کردن سرمستی کردن، سرکشی، جمع تبطرات
معنی تبطر - جستجوی لغت در جدول جو
- تبطر ((تَ بَ طُّ))
- سرکشی کردن، سرمستی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیرگی، زبردستی
آل، نسب
رسا، تیز هوش، چالاک، یازیده دراز، فرو هشته
دو گام یکی کردن گام بلند برداشتن، تیز روی
چکیده شدن، بر پهلو افتادن
خویش را عطر زدن، خوشبو شدن
شکافته شدن
ریزش باران، باران زدگی در باران ماندن
خانه نشینی زن ترشیدن دختر در خانه زای آوران (والدین) دختر ماندگی
دودمان و خویشاوندان و بمعنای هلاک
پیش از وقت حاجت خواستن
فرمانبرداری
زرد شدن آب گندیدن آب
ماهر شدن در علم، دریا شدن در علم، بسیار دانستن
تقدم، پیش شدن
فراخیدن، فراخدانشی، فراخداراکی
پس انداختن کار و تاخیر در آن
کسی را به زیر گرفتن، سر در آوردن زیر و روی کاری را دانستن
شجاع و دلیر گردیدن
نیک نگریستن، تامل کردن
مرغ انجیر خوار
دهل و نقاره
پرگردیدن
زیان، تنبلی، مرگ و میر
بینا شدن، نگریستن در چیزی، بینایی
اصل و نسب، نژاد، خاندان، دودمان، برای مثال چو اندر تبارش بزرگی نبود / نیارست نام بزرگان شنود (فردوسی - لغت نامه - تبار)
هلاک، دمار
هلاک، دمار
قطره قطره چکیدن، چکه چکه ریختن آب یا مایع دیگر
بسیار دانا بودن، در امری علم و اطلاع بسیار داشتن، مهارت
شجاع و دلیر شدن