- تبصر
- نیک نگریستن، تامل کردن
معنی تبصر - جستجوی لغت در جدول جو
- تبصر
- بینا شدن، نگریستن در چیزی، بینایی
- تبصر ((تَ بَ صُّ))
- بینا شدن، شناسا گردیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیربند، نیم بند
توضیح و تشریح کردن مطلبی، بینا گردانیدن، بینا کردن
بینائی
توضیحی که بر موادی از قانون می افزایند، کنایه از مطلبی که برای واضح و روشن کردن بیشتر، علاوه بر مطلب اصلی گفته می شود
((تَ ص ِ رِ))
فرهنگ فارسی معین
بینا گردانیدن، پند گرفتن، توضیحی که برای روشن شدن بعضی از مواد قانون، به آن افزوده می شود
نیک نگرنده شناسا بصیر و دانا دقیق جمع متبصرین
چیرگی، زبردستی
بیننده تر بیناتر بصیرتر: ابصر از عقاب
بیناتر
آل، نسب
شکیبائی کردن
فشردگی، پناه جویی
نصرانی شدن
دودمان و خویشاوندان و بمعنای هلاک
پیش از وقت حاجت خواستن
فرمانبرداری
زرد شدن آب گندیدن آب
ماهر شدن در علم، دریا شدن در علم، بسیار دانستن
تقدم، پیش شدن
فراخیدن، فراخدانشی، فراخداراکی
سر کشی، سر مستی سرکشی کردن سرمستی کردن، سرکشی، جمع تبطرات
بینا کردن
درخشیدن
مرغ انجیر خوار
دهل و نقاره
پرگردیدن
زیان، تنبلی، مرگ و میر
صبر کردن، شکیبایی کردن
دیده شده، مشهود، منظور
با بصیرت، کنایه از پیشگو
دانش آموزی که از جانب معلم به حفظ نظم در کلاس می پردازد
دانش آموزی که از جانب معلم به حفظ نظم در کلاس می پردازد
بصیرتر، بیناتر، بیننده تر، آگاه تر، داناتر