جدول جو
جدول جو

معنی تبزه - جستجوی لغت در جدول جو

تبزه
(تَ زَ)
بلغت بربر، سنگ ساختمان. (دزی ج 1 ص 140)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزه
تصویر سبزه
(دخترانه)
سبزه وار، چمن زار، گندمگون، گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تباه
تصویر تباه
ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
اتباع، جمع تابع، تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توبزه
تصویر توبزه
بیخ وبن بیارۀ خربزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه
تصویر تازه
مقابل کهنه، نو، جدید، مقابل پژمرده، کنایه از شاداب، باطراوت، اخیراً، کنایه از بارونق، باجلوه، کنایه از خرم، خوش، شادمان
تازه به تازه: چیزهای تازه که یکی پس از دیگری پدید آید، نوبه نو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزه
تصویر سبزه
گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد، گیاه نورسته، گیاه تازه روییده، برای مثال این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام - ۶۷) چمن، برای مثال رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ - ۴۶۴)
نوعی کشمش سبز رنگ، کشمش سبز، کسی که چهره اش اندکی تیره و به رنگ گندم باشد، گندمگون،
گیاه سبز زینتی که پیش از عید نوروز برای سفرۀ هفت سین در ظرف کوچکی می رویانند
سبزۀ بهار: گیاهان و سبزی های فصل بهار، زمین سبز و خرم در فصل بهار، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، سبزبهار، برای مثال بر سبزۀ بهار نشینی و مطربت / بر سبزۀ بهار زند «سبزۀ بهار» (منوچهری - ۴۰)
سبزه در سبزه: سبزه زارهای پیوسته به هم، سبزه زار وسیع و پرگیاه، برای مثال دید نزهتگهی گران پایه / سبزه در سبزه، سایه درسایه (نظامی۴ - ۵۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنزه
تصویر تنزه
پاک شدن از عیب و آلایش، پاک دامن شدن، دوری کردن از بدی، پاک دامنی، گردش و تفرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنزه
تصویر تنزه
سر از خاک درآوردن گیاه، تژ، تنده، تز، تژه، تیج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبزه
تصویر آبزه
درز و شکاف باریک که آب از آن تراوش کند، هر روزن و درز در ظرف یا زمین که آب از آن بیرون تراود، زه آب، آبی که از کنار چشمه یا تالاب بیرون آید، زهاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباه
تصویر تباه
فاسد شده، از حال برگشته، از حالی بحال بدی افتاده، خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزه
تصویر تنزه
دور شدن، پاکدامنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبزل
تصویر تبزل
شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبزه
تصویر آبزه
آبی که از کنار چشمه رود تالاب و امثال آن زهد یعنی تراود زهاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزه
تصویر سبزه
گیاه خودروی نورسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزه
تصویر توزه
پوست درخت خدنگ توز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبزه
تصویر خبزه
نان کوماج، تکه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه
تصویر تازه
نو باشد، مقابل کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
تابعات و پیروان عاقبت بد، شکنجه عاقبت بد، شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبله
تصویر تبله
ابله شدن، نادان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرزه
تصویر تبرزه
تبر زد
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه برزگ، کیسه ای که مسافران و شکارچیان لوازم کار و توشه خود را در آن گذارند، کیسه ای که دارای بند است و در آن کاه و جو ریزند و بگردن چارپایان بندند تا از آن بخورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزه
تصویر توزه
((تُ زَ یا زِ))
پوست درخت خدنگ، توز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبزه
تصویر آبزه
((زِ))
آبی که از کنار چشمه، رود، تالاب و امثال آن به بیرون تراود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازه
تصویر تازه
((زِ))
نو، جدید، مجازاً خرم، شاداب، بدیع، اخیر، اخیراً
تازه به دوران رسیده: کنایه از کسی که تازه به مقامی رسیده و خود را گم کرده، ندید بدید، نوکیسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعه
تصویر تبعه
((تَ بَ عِ))
جمع تابع، پیروان، اهالی یک مملکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباه
تصویر تباه
((تَ))
فاسد، ضایع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنزه
تصویر تنزه
((تَ نَ زُّ))
دوری جستن، دوری کردن از بدی، پاک شدن، تفرج، گردش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازه
تصویر تازه
جدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تباه
تصویر تباه
باطل، فاسد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازه
تصویر تازه
Fresh, Freshly, Newly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تازه
تصویر تازه
свежий , свежо , недавно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تازه
تصویر تازه
frisch, neu
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تازه
تصویر تازه
свіжий , свіжо , нещодавно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تازه
تصویر تازه
świeży, świeżo, niedawno
دیکشنری فارسی به لهستانی