جدول جو
جدول جو

معنی تبرید - جستجوی لغت در جدول جو

تبرید
سرد و خنک کردن چیزی یا جایی، به ویژه دمای بدن
تصویری از تبرید
تصویر تبرید
فرهنگ فارسی عمید
تبرید
(اِ تِ)
سرد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). خنک گردانیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام). سرد و خنک گردانیدگی. (ناظم الاطباء) : تبرید آب، خنک گردانیدن آنرا. (از قطر المحیط). ببرف آمیختن آنرا. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نوشانیدن شربتی که سرد گرداند قلب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزهای خنک خوردن برای دفع حرارت مزاج. (فرهنگ نظام) ، سست و ضعیف ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناتوان ساختن مرض کسی را. (از قطر المحیط) ، لاتبرد عن فلان، ای ان ظلمک فلا تشتمه فتنقص اثمه. (قطر المحیط). یعنی دشنام مگوی فلان را که بتو ستم کرده است تا از گناه او کم نشود
لغت نامه دهخدا
تبرید
سرد کردن، خنک گردانیدن
تصویری از تبرید
تصویر تبرید
فرهنگ لغت هوشیار
تبرید
((تَ))
خنک کردن، سرد کردن
تصویری از تبرید
تصویر تبرید
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبعید
تصویر تبعید
بیرون کردن کسی از محل اقامت خود و به جای دیگر فرستادن، به عنوان نوعی مجازات، نفی بلد، دور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبریک
تصویر تبریک
مبارک باد گفتن، شادباش گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطرید
تصویر تطرید
طرد کردن، راندن، دور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
آواز خواندن، پرندۀ خوش آواز، بانگ بلبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبرزد
تصویر تبرزد
نبات، برای مثال از دست دوست هرچه ستانی شکر بود / وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود (سعدی۲ - ۴۳۳)، قطعه های بلوری و معدنی نمک، تبرزین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجرید
تصویر تجرید
برهنه کردن، شمشیر را از غلاف کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعید
تصویر تبعید
دور کردن، کسی را بجرم سیاسی از وطنش بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریس
تصویر تبریس
نرم کردن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبجید
تصویر تبجید
ماندگاری ماندگار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدید
تصویر تبدید
پراکنده کردن، درمانده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرزد
تصویر تبرزد
نبات و قند سفید را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریج
تصویر تبریج
برج بنا نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریح
تصویر تبریح
فروتنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریخ
تصویر تبریخ
فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریز
تصویر تبریز
پیدا و آشکار کردن چیزی، بیرون آوردن، و نام شهری است درآذربایجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلید
تصویر تبلید
در نیافتن، زفتیدن زفتی کردن، خود را بر زمین زدن، نباریدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریص
تصویر تبریص
سر را تراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مبارکباد گفتن، مبارکباد شاد باش هما یونخواهی، فروختن اشتر شتر فروشی شاد باش گفتن خجستگی خواستن، شاد باش تهنیت، جمع تبریکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریه
تصویر تبریه
بیزار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورید
تصویر تورید
گلگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
در گلو گرداندن آواز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرید
تصویر تفرید
فقیه شدن، دانا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصرید
تصویر تصرید
اندک کردن، کم کردن عطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسرید
تصویر تسرید
سوراخ کردن، درز دوختن، روزه داری پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطرید
تصویر تطرید
دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشرید
تصویر تشرید
راندن، پراکندن شریعت آوردن آیین نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرید
تصویر تحرید
کژکردن، خماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریق
تصویر تبریق
آراستگی، زیور بافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریک
تصویر تبریک
شادباش، شاباش، خجسته، فرخنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبعید
تصویر تبعید
بیرون کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجرید
تصویر تجرید
آهنجش
فرهنگ واژه فارسی سره