- تبرید
- سرد کردن، خنک گردانیدن
معنی تبرید - جستجوی لغت در جدول جو
- تبرید
- سرد و خنک کردن چیزی یا جایی، به ویژه دمای بدن
- تبرید ((تَ))
- خنک کردن، سرد کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آهنجش
بیرون کردن
شادباش، شاباش، خجسته، فرخنده
کژکردن، خماندن
راندن، پراکندن شریعت آوردن آیین نهادن
دور کردن
سوراخ کردن، درز دوختن، روزه داری پیاپی
اندک کردن، کم کردن عطا
فقیه شدن، دانا شدن
در گلو گرداندن آواز را
گلگون کردن
بیزار کردن
مبارکباد گفتن، مبارکباد شاد باش هما یونخواهی، فروختن اشتر شتر فروشی شاد باش گفتن خجستگی خواستن، شاد باش تهنیت، جمع تبریکات
آراستگی، زیور بافت
سر را تراشیدن
نرم کردن زمین
پیدا و آشکار کردن چیزی، بیرون آوردن، و نام شهری است درآذربایجان
فروتنی
فروتنی نمودن
برج بنا نهادن
نبات و قند سفید را گویند
پراکنده کردن، درمانده گردیدن
ماندگاری ماندگار شدن
در نیافتن، زفتیدن زفتی کردن، خود را بر زمین زدن، نباریدن ابر
دور کردن، کسی را بجرم سیاسی از وطنش بیرون کردن
برهنه کردن، شمشیر را از غلاف کشیدن
طرد کردن، راندن، دور کردن
مبارک باد گفتن، شادباش گفتن
آواز خواندن، پرندۀ خوش آواز، بانگ بلبل
نبات، برای مثال از دست دوست هرچه ستانی شکر بود / وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود (سعدی۲ - ۴۳۳) ، قطعه های بلوری و معدنی نمک، تبرزین
بیرون کردن کسی از محل اقامت خود و به جای دیگر فرستادن، به عنوان نوعی مجازات، نفی بلد، دور کردن
کناره گیری کردن، گوشه گرفتن، دوری گزیدن از مردم، فقیه شدن، به یگانگی پذیرفتن