چیزی بدادن که واجب نباشد بدادن آن. (تاج المصادر بیهقی). تبرع بعطاء، دهش کردن بی آنکه آن دهش واجب باشد بر وی. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). بخشیدن چیزی و کردن کاری که واجب نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). چیزی بکسی دادن که واجب نباشد دادن آن. (زوزنی) : یقال فعله متبرعاً، یعنی کرد آن را بنظر ثواب. (منتهی الارب). و فعله متبرعاً، ای متطوعاً او تطوعاً من غیر ان یندب الیه. (قطرالمحیط). تبرع فلان بالعطاء، ای تفضل بما لایجب علیه و قیل اعطی من غیر سؤال. قال الزمخشری کانه یتکلف البراعه فیه والکرم. و فی الصحاح: فعله متبرعاً، ای متطوعاً و هو من ذلک. (تاج العروس ج 5 ص 273) ، عطا کردن بدون چشم داشت عوضی. (از اقرب الموارد) : فعله متبرعاً او تبرعاً، ای من غیر طلب الیه کانه یتکلف البراعه فیه والکرم. (اقرب الموارد) ، نیکویی کردن. (دهار) ، گاهی مجازاً بمعنی عبادت نفل آید. (غیاث اللغات) (آنندراج)
چیزی بدادن که واجب نباشد بدادن آن. (تاج المصادر بیهقی). تبرع بعطاء، دهش کردن بی آنکه آن دهش واجب باشد بر وی. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). بخشیدن چیزی و کردن کاری که واجب نباشد. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ نظام). چیزی بکسی دادن که واجب نباشد دادن آن. (زوزنی) : یقال فعله متبرعاً، یعنی کرد آن را بنظر ثواب. (منتهی الارب). و فعله متبرعاً، ای متطوعاً او تطوعاً من غیر ان یُندَب الیه. (قطرالمحیط). تبرع فلان بالعطاء، ای تفضل بما لایجب علیه و قیل اعطی من غیر سؤال. قال الزمخشری کانه یتکلف البراعه فیه والکرم. و فی الصحاح: فعله متبرعاً، ای متطوعاً و هو من ذلک. (تاج العروس ج 5 ص 273) ، عطا کردن بدون چشم داشت عوضی. (از اقرب الموارد) : فعله متبرعاً او تبرعاً، ای من غیر طلب الیه کانه ُیتکلف البراعهَ فیه والکرم. (اقرب الموارد) ، نیکویی کردن. (دهار) ، گاهی مجازاً بمعنی عبادت نفل آید. (غیاث اللغات) (آنندراج)
نیکویی کننده برای رضای خدا. (فرهنگ فارسی معین). دهش کننده چیزی که بر وی واجب نبود. (آنندراج). دهشی که بر شخص واجب نباشد. یقال فعله متبرعاً، کرد آن کار را برای ثواب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، به معنی فائق آمده باشد در فضل و شجاعت. (آنندراج). و رجوع به تبرع شود
نیکویی کننده برای رضای خدا. (فرهنگ فارسی معین). دهش کننده چیزی که بر وی واجب نبود. (آنندراج). دهشی که بر شخص واجب نباشد. یقال فعله متبرعاً، کرد آن کار را برای ثواب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، به معنی فائق آمده باشد در فضل و شجاعت. (آنندراج). و رجوع به تبرع شود
اضطراب کردن کسی زیر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تبرعص الرجل ، اضطرب تحتک. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). صاحب تاج العروس آرد: جوهری و صاحب اللسان و صاغانی در تکمله این کلمه را نیاورده اند. و در العباب از ابن عباد آن را آورده و گفته است مقلوب تبعرص است یعنی مضطرب شدن و بنص المحیط بمعنی متحرک شدن کسی زیر کسی است و ابن درید آن را بمعنی تبعرص یعنی اضطراب معنی کرده است. (از تاج العروس ج 4 ص 374). رجوع به تبعرص شود، بر خود پیچیدن مار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
اضطراب کردن کسی زیر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تَبرعَص الرجل ُ، اضطرب تحتک. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). صاحب تاج العروس آرد: جوهری و صاحب اللسان و صاغانی در تکمله این کلمه را نیاورده اند. و در العباب از ابن عباد آن را آورده و گفته است مقلوب تبعرص است یعنی مضطرب شدن و بنص المحیط بمعنی متحرک شدن کسی زیر کسی است و ابن درید آن را بمعنی تبعرص یعنی اضطراب معنی کرده است. (از تاج العروس ج 4 ص 374). رجوع به تبعرص شود، بر خود پیچیدن مار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
کیسه برزگ، کیسه ای که مسافران و شکارچیان لوازم کار و توشه خود را در آن گذارند، کیسه ای که دارای بند است و در آن کاه و جو ریزند و بگردن چارپایان بندند تا از آن بخورند
کیسه برزگ، کیسه ای که مسافران و شکارچیان لوازم کار و توشه خود را در آن گذارند، کیسه ای که دارای بند است و در آن کاه و جو ریزند و بگردن چارپایان بندند تا از آن بخورند