جدول جو
جدول جو

معنی تبرطل - جستجوی لغت در جدول جو

تبرطل(اِ تِ)
رشوت گرفتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج). رشوه گرفتن. (ناظم الاطباء) ، رشوه دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تبرطل
رشوت گرفتن، رشوه دادن
تصویری از تبرطل
تصویر تبرطل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
خشم گرفتن. (زوزنی). خشمگینی با ترش رویی. (از اقرب الموارد) ، بخشم آمدن از سخن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ طَ)
رأس ٌ مبرطل ٌ، طویل ٌ، من البرطیل و هو الحجر المستطیل. (اقرب الموارد). رجل مبرطل، مرد درازسر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ طُ / بُ طُل ل)
کلاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ذیل اقرب الموارد از لسان) ، افکندن وبرکندن. (ناظم الاطباء). و رجوع به برآغالیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شجاع و دلیر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تشجع. (اقرب الموارد) ، بطالت دوست شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تداول باطل: تبطلوا بینهم، ای تداولوا الباطل، یعنی گرفتند باطل را نوبت بنوبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبطل
تصویر تبطل
شجاع و دلیر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطل
تصویر تبطل
((تَ بَ طُّ))
کاهلی، بیکارگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبطل
تصویر تبطل
شجاع و دلیر شدن
فرهنگ فارسی معین