جدول جو
جدول جو

معنی تبرسو - جستجوی لغت در جدول جو

تبرسو
روستایی در منطقه ی کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترسو
تصویر ترسو
کسی که از هر چیزی بترسد و بیهوده دچار ترس و بیم شود، کم جرئت، کم دل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبرسو
تصویر زبرسو
سوی بالا، سمت بالا، قسمت بالایی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(طَ رَ / طَ رِ)
دهی از دهستان حومه بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، واقع در 4هزارگزی جنوب خاوری حسن کیف و 2 هزارگزی شوسۀ حسن کیف به مرزان آباد. کوهستانی و سردسیری است با 150 تن سکنه. قسمتی از سکنه از ایل خواجوند هستند. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و ارزن. شغل اهالی زراعت، گله داری و تهیۀ زغال و چوب و صنایع دستی زنان آنجا شال و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرکّب از: ’ترس’ + ’و’، ظاهراً علامت کثرت، جبان و صاحب جبن و کم جرئت. (ناظم الاطباء)، پرترس. بسیارترس. در تداول عوام، بزدل آنکه از هر چیزی کوچک و مختصر ترسد
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برسوی. جهت فوقانی. طرف بالا. جانب علو. علو. فوق. مقابل فروسو. (یادداشت مؤلف) :
گنبدی نهمار بر برده بلند
نش ستون از زیر و نز برسوش بند.
رودکی.
نیک ماند ز برسو آن امرود
به سنان مبارز پر کین
وآن فروسوش همچو ناف بتی
که بود سال و ماه مشک آگین.
محسن قزوینی.
از فروسو گنج و از برسو بهشت
سوزنی سیمین میان هر دو حد.
ابوشعیب هروی.
قرعاء، بر سوی راه: قارعه الطریق، برسوی راه. نزک، برسوی ران. (منتهی الارب). در منتهی الارب کلمات ور، وره، ورک را به برسوی راه ترجمه کرده است. در برهان این کلمه دیده نمیشود. ناظم الاطباء آرد: برسو، نوک و قله و سر. برسوی گوش، نوک گوش. برسوی ران، استخوانی در ران حیوانات بارکش که بجانب خارج برجستگی دارد. رجوع به ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
کم جرات، کسی که دچار بیم و ترس شود، بسیار ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرو
تصویر تبرو
بیزار شدن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
((تَ))
ترسنده، کم جرأت، کم دل
فرهنگ فارسی معین
بددل، بزدل، بی جگر، بیمناک، ترسنده، جبان، ضعیف دل، جبون، خایف، کم جرات، کم دل، مستوحش، متوحش
متضاد: شجاع، نترس، بی پروا، شیردل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فوقانی عالی،
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
خجولٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
Cowardly, Craven, Lilylivered, Pusillanimous, Timid, Timorous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
lâche, pusillanime, timide, craintif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
روستایی در هجده کیلومتری جنوب باختری شهرستان کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
cobarde, pusilánime, tímido, temeroso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
mwoga, aibu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
трусливый , робкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
feige, schüchtern, ängstlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
боязкий , боягузливий , сором'язливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
tchórzliwy, nieśmiały, bojaźliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
胆小的 , 胆怯的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
بزدل , بزدل , بزدل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
কাপুরুষ , ভীরু , কাপুরুষ , ভীতু , লাজুক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
korkak, ürkek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
codardo, timido, timoroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
겁많은 , 겁쟁이 , 겁이 많은 , 겁 많은 , 소심한 , 두려운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
臆病な , 臆病な , 臆病な , 内気な , 恐ろしい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
פחדן , פחדן , ביישן , פחדן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
कायर , डरपोक , संकोची
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
penakut, pengecut, pemalu, takut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
ขี้ขลาด , ขี้ขลาด , ขี้ขลาด , ขี้ขลาด , ขี้อาย , กลัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
covarde, pusilânime, tímido, temeroso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترسو
تصویر ترسو
lafhartig, laf, lafvalig, timide
دیکشنری فارسی به هلندی