- تبدی
- بیابان نشینی، بر آمدن، آشکار شدن آشکار گشتن
معنی تبدی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دگرگونی
ضعیف و کلانسال شدن، پیر و ناتوان شدن
بدل کردن، عوض کردن چیزی به چیزی، تحویل و تعویض
نو آور خواندن نو آور دانستن
پراکنده کردن، درمانده گردیدن
تغییر چیزی به جای چیز دیگر، عوض کردن شخصی با شخص دیگر
جاودانی، پایندگی
همیشگی، جاوید
غلبه جستن
چو خاپوشی (چوخا ردا)
ستم کردن
از ناچاری منسوب و مربوط به تعبد، تعبدا
زیر خزی خزیدن زیر چیزی
پیش آمدن
پگاهانه خوردن چاشت خوردن
گدائی
برابر کردن زمین را بر کسی
درشتی
راه یافتن
رسانیدن حق کسی باو رسیدن پرداختن
بادیه نشین گردیدن
بیزاری، دوری کردن
دگرگون گردیدن، عوض شدن، تبدیل، تحویل
پراکنده شدن، پریشان گردیدن، چیزی را بخش بخش کردن
گردنکشی کردن، بزرگی نمودن
خوشخرامی
زنده و باقی گذاشتن
طلبیدن چیزی را، جستن
پس انداختن کار و تاخیر در آن
طبقی باشد لب گردان از مس و نقره و طلا
تباهی، فساد، خرابی
نکاح کردن، فرود آمدن و مقیم شدن در آن، جا دادن
بفرزندی پذیرفتن