جدول جو
جدول جو

معنی تبخلص - جستجوی لغت در جدول جو

تبخلص
(اِ تِ)
تبخلص لحم، سطبری و بسیار شدن آن. (از قطر المحیط). تبخضل. (ناظم الاطباء). رجوع به تبخضل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند و در بیت آخر شعر می آورد مانند سعدی، حافظ و خواجو، بیتی که شاعر، نام شعری خود را در آن می آورد، در بدیع بیتی در قصیده که تغزل و تشبیب را به تنۀ اصلی پیوند می زند، خلاص شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
سطبر شدن، بسیار گردیدن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
تبلهص. (قطر المحیط) (منتهی الارب). خارج شدن مرد از لباس خود. (قطر المحیط). برآمدن مرد از جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاک چرانیدن گیاه زمین را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چریدن گوسپند همه گیاه زمین را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چریدن شتر هر چیز که در زمین بود. (از قطر المحیط) ، پنهان طلب کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خواستن چیزی را. (از اقرب الموارد). به دل میل کردن و جستن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تیز نگریستن، برگردیدن پلکها. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبلخص
تصویر تبلخص
بسیار گردیدن، سطبر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلص
تصویر تخلص
رهایی یافتن، انتقال از این بدان، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبخص
تصویر تبخص
تیز نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلص
تصویر تبلص
جست و جوی، خواستن و یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلص
تصویر تخلص
((تَ خَ لُّ))
رهایی جستن، گریز زدن به مدح ممدوح (در شعر)، بیتی که شاعر نام شعری خود را در آن آورد، نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند
فرهنگ فارسی معین
شهرت، کنیه، لقب، نام، رستن، رهایش، رهایی، گریز
فرهنگ واژه مترادف متضاد