جدول جو
جدول جو

معنی تبحث - جستجوی لغت در جدول جو

تبحث
(اِ تِ)
کاویدن و تفتیش کردن از چیزی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بحث
تصویر بحث
گفت وگو کردن در مورد امر یا مطلبی برای رسیدن به نتیجه ای خاص، دعوا، بگو مگو، جست وجو، کاوش، پژوهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبحر
تصویر تبحر
بسیار دانا بودن، در امری علم و اطلاع بسیار داشتن، مهارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبحث
تصویر مبحث
موضوع بحث
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
دور درشدن در علم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تبقر. (زوزنی). دریا شدن در علم. (دهار). بسیارعلم شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). علوم بسیار دانستن. (فرهنگ نظام). تبحر در علم، بسیارعلم گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تعمق و توسع. (قطر المحیط). تبحر در علم و جز آن، تعمق در آن و توسع آن. (از اقرب الموارد). بسیاری علم و دانش و غوطه وری در بحر علوم. (ناظم الاطباء) : این مداح دولت عالیه را در فنون علوم و صنوف حکم تبحری ظاهر است. (سندبادنامه ص 55) ، بسیارمال شدن. (آنندراج). تبحر در مال، بسیارمال شدن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، و نیز تبحر بلغت مصری، رفتن بسمت دریا یعنی بسمت شمال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَحْ حِ)
کاونده و تفتیش کننده: پادشاه اسلام خلداﷲ سلطانه از غایت علوهمت همواره متبحث انواع علوم و متفحص فنون حکایات است. (جامعالتواریخ رشیدی). و رجوع به تبحث شود
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
پراکنده گردیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
به معنی بحث است. (منتهی الارب) (آنندراج). بحث. جستجو. جستار. ج، مباحث. (فرهنگ فارسی معین). بحث و کاوش و تفتیش. (ناظم الاطباء). بحث. ج، مباحث. (اقرب الموارد) ، جای بحث. ج، مباحث. (منتهی الارب) (آنندراج). جای بحث و محل بحث. ج، مباحث. جای بحث و تفتیش. (ناظم الاطباء). و رجوع به ’مباحث’ شود، آنچه در مناظره به نفی واثبات در آن توجه کنند. (از تعریفات جرجانی) ، جای تحصیل. (ناظم الاطباء) ، فرشیم. فصل. (ناظم الاطباء). باب و فصل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، رساله و کتاب. (ناظم الاطباء). کتاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مباحثه و مناظره و بحث و قضیه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
برآمدن و روان شدن: تبعث منه الشعر و غیره، برآمد و روان شد. (منتهی الارب). برآمدن و روان شدن شعر و جز آن از وی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بحث
تصویر بحث
باز پرسی کردن، تفتیش، کاوش، شدت طلب، تفحص، کافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبحر
تصویر تبحر
ماهر شدن در علم، دریا شدن در علم، بسیار دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعث
تصویر تبعث
روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبحث
تصویر مبحث
بحث، جستجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحث
تصویر بحث
((بَ))
مذاکره، گفتگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبحج
تصویر تبحج
((تَ بَ حُ ج ُ))
فخر کردن، مباهات، شادی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبحث
تصویر مبحث
((مَ حَ))
بحث، گفتگو، جمع مباحث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبحر
تصویر تبحر
((تَ بَ حُّ))
بسیار دانا بودن، در علمی مهارت بسیار داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبحث
تصویر مبحث
جستار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبحر
تصویر تبحر
چیرگی، زبردستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بحث
تصویر بحث
جستار
فرهنگ واژه فارسی سره
بخش، جستار، فصل، فقره، مقوله، موضوع، قضیه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
احاطه، استادی، تسلط، توغل، مهارت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بحث
تصویر بحث
Argument
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بحث
تصویر بحث
argument
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بحث
تصویر بحث
аргумент
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بحث
تصویر بحث
Argument
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بحث
تصویر بحث
аргумент
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بحث
تصویر بحث
argument
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بحث
تصویر بحث
争论
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بحث
تصویر بحث
argumento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بحث
تصویر بحث
argomento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بحث
تصویر بحث
argumento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بحث
تصویر بحث
argument
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بحث
تصویر بحث
การโต้เถียง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بحث
تصویر بحث
argumen
دیکشنری فارسی به اندونزیایی